عمومی

خودخواهی در رنج‌پنداری – شیمیشی

افرادی که بدن و صورتشان را زشت می پندارند و به خاطر آن رنج می برند. من افرادی را می بینم که ماشین خراب دارند و به خاطر خرابی های مکرر آن عصبانی هستند و البته; آنها رنج می برند زیرا نمی توانند ماشین بهتری بخرند. اجاره‌نشین‌ها را می‌بینم که به دلیل افزایش بی‌امان قیمت اجاره‌بها و ناامیدی از ناتوانی در خرید خانه، در سکوت به فکر فرزندانشان هستند.

این روزها همه جور درد و رنجی را در جامعه می بینم. معلم دانشگاهی که خودرویش به دلیل «پنهان کردن حجاب» توقیف شده بود، از نبود عدالت در این کشور رنج می برد. معلم روستایی که سر مرغی را می برد تا گوشت آن را بخورد و سپس; بریدن سر یک موجود زنده درد دارد. دانش آموزی که خود را با همکلاسی هایش مقایسه می کند و رنج می برد. نویسنده ای که وزارت ارشاد اسلامی از او خواسته بود صفحه یا خطی از اثرش را حذف کند و به دلیل انتشار اثر مجبور به اجابت این درخواست ناروا شده بود، رنج می برد. من مردمی را می بینم که از جنگ های دلخراش در خاورمیانه و مرگ کودکان بی گناه و مردم فقیر رنج می برند.

با دیدن انواع دردها گاهی از خودم می پرسم آیا می توانم دردها را به مهم و ناچیز، جزئی و عمده، اولیه و فرعی، عمیق و سطحی، کلی و جزئی، ضروری و ناچیز تقسیم کنم؟ آیا می توانم بگویم که مثلاً درد کودک به دلیل نداشتن غذای مورد علاقه یک درد سطحی و بی اهمیت است؟ یا درد کسی با از دست دادن طوطی برزیلی کاهش می یابد؟ و بگذارید سوال اساسی خود را بپرسم: آیا اساساً درد قابل مقایسه است؟ آیا ما حق داریم درد دیگران را قضاوت کنیم و به درد دیگران (هر چه که باشد) بخندیم؟ آیا می توان برخی دردها را از یک سو واقعی، عمیق و بزرگ و برخی دیگر را ملایم، سطحی و سطحی دانست؟ و سوالم را تکرار می کنم: آیا درد دو طرفه است؟

نوع رنجی که دیگران متحمل می شوند و پاسخ ما به چنین رنجی مایه نگرانی است. یک مطالعه اساسی در مورد آنچه در زندگی روزمره ما اتفاق می افتد نشان می دهد که ما درد دیگران را با درد خود مقایسه می کنیم. نکته مهم این است که شادی و رضایت دیگران را تنها با خودمان مقایسه نکنیم. بله، ما رنج دیگران را با رنج خود مقایسه می کنیم. نتیجه این مقایسه چیست: گاهی درد دیگران در ما درد تازه ای ایجاد می کند. واضح تر، نه تنها دیدن شادی دیگران، بلکه دیدن درد دیگران در ما درد ایجاد می کند. اما درد جدید از احساس همدردی و شفقت نیست، بلکه از دیدن نوع دردی است که طرف مقابل دارد. چیزی که گفتم خیلی مهم است. این درد نتیجه «همدردی» ما برای دردی که تجربه می کنیم نیست. بلکه ناشی از کوچک شمردن و کوچک شمردن درد دیگری است: «درد او اصلاً درد نیست، درد او در واقع شادی واقعی من است». بی شک در این نوع قضاوت نوعی توهین نهفته است. درد خود را عمیق و سنگین می بینیم، درد دیگری را تجربه و خیال می بینیم و در اینجا نوعی «خودخواهی در درد» را می بینیم.

به نظر من به جای محکوم کردن یا تمسخر درد دیگران باید درک کنیم و فکر کنیم. صدمه درد کوچک و بزرگ، اصلی و سطحی است. هر کدام از ما دردهایی داریم و این دردها نتیجه موقعیتی است که در آن زندگی می کنیم. درک رنج دیگران تمرینی برای تمایز است. عباراتی مانند “مردم بزرگ درد زیادی می کشند” را باید با احتیاط دید. درد مردم چه کوچک باشد چه بزرگ به نظرشان بزرگ است.

رنج موضوعی مناسب برای تحقیقات اجتماعی است. من توصیه می کنم که محققان علوم اجتماعی درد را از منظر اجتماعی مطالعه کنند. سابقه این مطالعات در زمینه علوم اجتماعی نیز وجود دارد، به عنوان مثال می توان به مطالعه گسترده پیر بوردیو، جامعه شناس مشهور فرانسوی در مورد مصائب افراد جامعه فرانسه اشاره کرد.

*عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان

233233

دکمه بازگشت به بالا