در جستوجوی منشأ آلودگی هوای تهران
“مردم در پریشانی هستند. از ابتدای سال کرونا و ترس از آلودگی به ویروس ها و مشکلات اقتصادی و پایان سال نیز بوی خاک و سوخت. بسیاری می گویند همه امکانات کشور برای مردم تهران است ؛ این درست است که حتی گازوئیل و سر و “این روزها در تهران ، به جای کوه های خالی و ترس از اینکه زندگی در این شهر بی روح باعث مرگ شهروندان می شود ، فقط ستاره های انسانی را می بینید.”
به گزارش شیمیشی ، این روزنامه ایران وی نوشت: “تهران در انتهای جنوبی جاده امام علی (ع) گم شد و فقط کمی از خطوط مخالف کوههای شهرها باقی ماند. طیف وسیعی از رنگها از خاکستری و قهوه ای تا آبی بود تا آسمان و کوه از هم جدا نشوند. ابرها سفید و سمی روی درختان برهنه بزرگراه راه می روند و پرنده ای به غیر از چند بوته خشک دیده نمی شود. به نظر می رسد که رانندگان با تهدید جدی شیشه های ماشین خود را برداشته اند. من بوی شیشه و بوی زباله و برخی از مواد شیمیایی ناشناخته را می شنوم. وارد می شود و دهانم را باز می کند.
من به جنوب شهر می روم. مناطق مختلف و آتش سوزی های خط اول در تهران در پشت کوه ها و در نرده های بسیاری از کارخانه های آن پنهان می شود. همانطور که پیروز حناچی ، شهردار تهران گفت ، 40٪ از آلودگی این شهر توسط صنایع ساکن در منطقه ایجاد می شود و توسط انسان خورده می شود. آشفتگی که واقعاً نفس تهران را گرفت. هر ساله در زمستان در تهران ، مردم در شبکه های اجتماعی از آلودگی هوا عکس های هوایی و زمینی می گیرند و از مسئولان می پرسند که چرا تصمیمی درباره وضعیت گرفته نشده است. چرا فریاد اعتراضی مردم هر ساله در طول این چند ماه بلند می شود و سپس فراموش می شود تا سال دیگر که همان داستان پر از آب و چشم قرمز تکرار می شود؟
آسمان خراش هایی که گرمای آنها مانند ابر سفید به آسمان بالا می رود. ابتدای باقرشهر ، روبروی پالایشگاه نفت تهران. من با برخی از مغازه داران و تعمیرکاران صحبت می کنم. در هوای راکد هنوز می توانید بوی پیاز بد را حس کنید. مردی که در یک فروشگاه باتری پشت میز نشسته و پیشانی خود را با حوله پوشانده است ، صحبت خود را شروع می کند: “یک سطل را در یک کاسه آب سرد قرار دهید و زیر آن یک شمع بگذارید تا آب داغ آرام شود.” می بینید که قورباغه کم کم فلج می شود و نمی تواند بپرد و از آب خارج شود. این داستان امروز مردم ماست. “این رایحه هایی که می توانید بویید برای بینی ما طبیعی است.”
یکی از همکاران او وارد می شود و به مکالمه ما گوش می دهد و با خنده می گوید: “شما اجازه نمی دهید سخنرانی خود را منتشر کنیم ، در غیر این صورت من می گویم مردم این محله از این همه صنایع بزرگ کجا هستند؟ مدت هاست گفته می شود که باید مراقب بود. “دیگری حداقل یک بسته شیر است که آنها باید به ما بدهند.” آنها فقط صنعتی نیستند. “کمی جلوتر ، میدانی وجود دارد که گاهی بوی تهران می دهد ، چه رسد به ما.”
وی با اشاره به لوله های پالایشگاه گفت: “من از کودکی در اینجا زندگی کردم و این دود و دود در اینجا همیشه صحنه بوده است.” “هر چند بار که مشعل ها پنهان می شوند ، بوی خاک زیاد تحمل نمی شود.” مردی که پشت صندلی مشغول شستن پیشانی خود است ، وقتی می گویم از آلودگی هوای تهران و تنگی نفس در خیابان های تهران صحبت می کند ، می خندد و می گوید: “کاش جای ما عوض می شد ؛ من واقعاً دوست دارم که عوض شود. شهروندان آمدند و اینجا نشستند و ما به تهران رفتیم. “مطمئناً ، اگر شما با مسئولان شهری صحبت کنید ، همه می گویند که تمام تهران بهترین مکان در ایران است ، و ما فقط شکایت داریم.” “وضعیت اینجا بسیار بدتر از تهران است ، و بسیاری از تأثیرات این آلودگی برای کودکان نگران کننده است “، وی افزود که شکایات و گلایه های ساکنان در مورد میزان آلودگی.
وارد بلوار یکی از کارخانه های معروف باقرشهر می شویم تا داخل آن را کمی نزدیک تر ببینیم. بخار از زمین بیرون می آید و آسمان ها و وسایل نقلیه سنگین را جستجو می کند. در انتهای بلوار ، نمی توانید از در اصلی عبور کنید. ما یک پسر جوان را در گوشه خیابان سوار می کنیم تا به بالای خیابان برویم. او دهان خود را باز می کند و خود را کارمند شرکتی معرفی می کند که تغییر آن اتفاق افتاده است. از او در مورد آلودگی هوا و تأثیر این کارخانه ها در ایجاد چنین شرایطی می پرسم. وی می گوید: “هر آنچه به ذهنتان می رسد در این کارخانه می سوزد ، به ویژه وقتی که هوا باد یا ابری باشد و باران ببارد.”
کم و بیش عابران پیاده در پیاده روها دیده می شوند. افراد با ماسک و کلاه از تاج و هوا می ترسند و به سرعت به محل خود می روند. مرد جوانی خودش را جلوی آرایشگاهش تمیز می کند و صبح زود درباره اوضاع وحشتناک این شهر صحبت می کند ؛ از آن روزهایی که دیوار چند فوت دورتر دیده نمی شد. مه آلود است یا کثیف؟ او می گوید: “آلودگی هوا همه جا است ، اینجاست.” اما از شهر به این طرف به یک مغز سنگین تبدیل می شود. اگر هوا متوقف شود ، کاهش می یابد زیرا همه کارخانه ها در اینجا جمع شده اند. به خصوص صبح که فرد چشم را می سوزاند ، فکر می کند که مه است اما غبار چشم را نمی سوزاند. گفته می شود که این اثر دیزل است. “ما چه می دانیم؟”
وارد بلوار دیگری می شویم تا به کارخانه دیگری نزدیک شویم و این بار سوار مرد دیگری می شویم که در بالای بلوار ایستاده تا به انتهای بلوار برسد. او می گوید چندین سال است که در این کارخانه کار می کند و خودش در مناطق اطراف آن زندگی می کند: “اینجا خیلی خیلی کثیف است.” وقتی از دروازه های کارخانه رد می شوم و ابر سفید بالای مزارع اطراف را تماشا می کنم ، از خودم می پرسم در این کارخانه ها چه اتفاقی می افتد که باعث آلودگی هوا می شود؟ او می گوید: “همه چیز می سوزد و آنها مجبورند این کار را انجام دهند.” “البته آنها دود را بیشتر اواخر شب می گذارند.” یاد حرفهای آرایشگری افتادم که صبح ها از مه غلیظ شهر می گفت. همان مه که هر روز باد صبح را به تهران می آورد.
در مسیر امام علی (ع) به یک کارخانه سیمان پیاده می رویم و به یک زمین بازی پر از وسایل نقلیه سنگین که روی زمین پارک شده اند می رویم. پس از چند صد متر ، دروازه ای محکم در مقابل ما سبز می شود که راه خود را از میان کوه ها و دره ها ادامه می دهد. کامیون ها پر می شوند و خالی برمی گردند و جیغ های شدید رانندگان ما را دنبال می کنند. دور می زنیم و می رویم به محله مشیریه که زیر سایه لوله های طولانی خارج از تهران بسیار کثیف است. افراد محلی از آن روزهایی می گویند که دود غلیظی از دودکش بزرگ یک کارخانه سیمان خارج می شود. اما اکنون ، در سواحل کوههای دیگر ، که در مجموعه ای از آوارها پنهان شده است ، غبار غلیظی به این محله ها سرازیر می شود.
خیابان ها خلوت است و کودکان در محله پیدا نمی شوند. نزدیک کارخانه ای نزدیک یک فروشگاه مواد غذایی ایستاده بودم. پسری که سیگار در چهره دارد و به نظر می رسد این نقاب را باور ندارد ، من جلوی ماشینهای پارک شده در خیابان ایستاده ام ، انگشتم را روی سقف و بدنه ماشین می گذارم ، و سپس آن را جلوی چشمم می گیرم و می گویم: آیا اعتقاد داری من دیروز آنها را شستم؟ این کثیف تر از مرکز تهران است زیرا ما در کوههای اینجا گیر کرده ایم و پر از کارخانه است. “امروز خواندم که پمپ بنزین سوخت را می سوزاند ، درست است؟” ما با او به گوشه ای می رویم. به بزرگراه و کوه ها نگاه کنید: “من فکر می کنم خاک از آنجا می آید و در اینجا گیر می کند ، زیرا سیگار دیگری در این کارخانه وجود ندارد.”
ما در مشیریه مشغول گشت زنی هستیم. امروز به هر کجا نگاه می کنم ، روند احساسات حمایت گرایانه جریان دارد. من شروع به گپ زدن با یک پیرمرد 50 ساله می کنم که ماشین را جلوی خانه کوچکش شستشو می دهد. وی گفت: “من با این ماشین کثیف در تهران رانندگی می کردم ، اما دیروز چشمانم چنان سوزانده بود که همسرم امروز اجازه رفتن به محل کار من را نداد.” در ابتدا فکر کردم تاج دارم. من خیلی ترسیده بودم. “صادقانه بگویم ، قلب من می تپد و من با زندگی ، بازنشستگی و کار در اتومبیل امرار معاش می کنم ، اما طبق گفته همسرم شغلی که تمام هزینه های یک بیمارستان ، دارو و یک دکتر را پوشش دهد چه فایده ای دارد؟”
مردم دچار مشکل هستند. از ابتدای سال کرونا و ترس از آلودگی به ویروس ها و مشکلات اقتصادی و پایان سال نیز بوی آلودگی و مسمومیت با سوخت. بسیاری می گویند تمام ساختمانهای کشور برای مردم تهران است. درست است که حتی سوخت و سردرد و تنگی نفس به شهروندان تهرانی تعلق دارد. “این روزها در تهران ، به جای کوه های خالی و ترس از اینکه زندگی در این شهر بی روح باعث مرگ شهروندان می شود ، فقط ستاره های انسانی را می بینید.”
انتهای پیام