قتل مادر و فرزندان

قتل مادر و فرزندان
قتل مادر و فرزندان یکی از دلخراش ترین و پیچیده ترین اشکال خشونت خانوادگی است که نه تنها بنیان خانواده را ویران می کند، بلکه عمیقاً جامعه را متأثر می سازد و ریشه های آن اغلب در تعارضات عمیق روانی، اقتصادی و اجتماعی نهفته است. این پدیده، ابعاد گسترده ای از آسیب های فردی و جمعی را شامل می شود که درک و تحلیل آن برای پیشگیری از تکرار فجایع مشابه، حیاتی است.
فزونی آمار مربوط به قتل های خانوادگی در سال های اخیر، موجی از نگرانی را در میان افکار عمومی و متخصصان اجتماعی، روان شناسی و حقوقی به راه انداخته است. هر بار که خبر یک جنایت خانگی، به ویژه قتل مادر و فرزندان، منتشر می شود، وجدان جمعی جامعه جریحه دار شده و سؤالات بی شماری درباره چرایی، چگونگی و راه های پیشگیری از آن مطرح می گردد. این حوادث، ورای یک خبر تأسف بار، نشان دهنده معضلاتی عمیق تر در ساختارهای خانوادگی و اجتماعی هستند که نیازمند تحلیل و ریشه یابی دقیق اند. در این مقاله، با رویکردی تحلیلی و تخصصی، ضمن بازخوانی پرونده های برجسته و تکان دهنده که در صدر اخبار قرار گرفته اند، به بررسی جامع انگیزه های پنهان، پیامدهای حقوقی و اجتماعی این گونه جنایات خواهیم پرداخت و در نهایت، راهکارهای پیشگیرانه را در سطوح مختلف فردی، خانوادگی و نهادی مورد بحث قرار خواهیم داد. هدف، ارتقاء آگاهی عمومی و جلب توجه به ضرورت مداخلات مؤثر برای مهار این تراژدی های دلخراش است.
پرونده های تکان دهنده: از لارستان تا پلدختر
جنایات خانوادگی، هرچند دارای ریشه های مشترکی در عوامل روانی و اجتماعی هستند، اما هر پرونده از جزئیات و ابعاد خاص خود برخوردار است که آن را از دیگری متمایز می سازد. در این بخش، به دو پرونده برجسته که افکار عمومی را به شدت تحت تأثیر قرار دادند، یعنی حادثه لارستان و پلدختر، می پردازیم تا از دل روایت های عینی، به درک عمیق تری از ابعاد این فجایع دست یابیم.
بازخوانی پرونده لارستان: جنایت همسایگان با انگیزه سرقت و حسادت
مهر ماه سال ۱۴۰۳، شهرستان بیرم از توابع لارستان استان فارس، شاهد یکی از هولناک ترین جنایات سال های اخیر بود که طی آن، یک مادر ۴۱ ساله معلم به همراه سه دخترش قربانی دسیسه زن و شوهر همسایه شدند. قربانیان در یک خانه ویلایی زندگی می کردند که حیاط آن از طریق یک در فرعی به خانه برادرشوهر مقتوله راه داشت. زن و شوهری به عنوان مستأجر در خانه برادرشوهر سکونت داشتند و در طول سالیان، رابطه دوستانه و نزدیکی با خانواده مقتوله برقرار کرده بودند. این صمیمیت ظاهری، زمینه ساز دسترسی زن مستأجر به اطلاعات خصوصی خانواده قربانی شد؛ از جمله، اطلاع از میزان قابل توجهی طلا (بیش از یک کیلوگرم) که مقتوله برای پس انداز در گاوصندوق خانه اش نگهداری می کرد. همین اطلاعات، وسوسه ای قوی در دل زن همسایه ایجاد کرد و طمع به سرقت، در کنار حسادت به زندگی آرام و مرفه خانواده معلم، انگیزه های اصلی این جنایت را شکل داد.
شرح ماجرا از این قرار است که در روز سیزدهم مهر ماه، مقتوله در یک مهمانی شرکت کرده بود و مقادیر زیادی طلا به خود آویخته بود. زن همسایه نیز در این مهمانی حضور داشت و به بهانه گرفتن عکس های باکیفیت تر، از مقتوله تصویربرداری می کرد و این تصاویر را برای شوهرش ارسال می نمود تا او را از میزان طلاهای مقتوله باخبر سازد. دوشنبه شانزدهم مهر ماه، در ساعت ۸ شب، زن همسایه با مقتوله تماس می گیرد و از او می خواهد تا برای تهیه شیرینی به خانه اش بیاید. مقتوله به همراه دو دختر کوچکترش به خانه همسایه می رود. در آنجا، زن و شوهر همسایه، مادر و دخترانش را به طرز فجیعی با ضربات چاقو به قتل می رسانند و دست و پایشان را می بندند. سپس از طریق همان در فرعی به خانه قربانیان رفته، دختر و پسر دیگر خانواده را نیز دست و پا بسته می کنند. دختر بزرگتر را به حمام برده و او را نیز به قتل می رسانند. آنها پسر ۱۳ ساله خانواده (امیر) را با تهدید وادار می کنند تا محل گاوصندوق را نشان دهد. پس از سرقت طلاها، امیر را دست و پا بسته در صندوق عقب خودروی پدر خانواده قرار می دهند تا او را نیز به بیرون از شهر منتقل کرده و به قتل برسانند.
اما سرنوشت، مسیر دیگری را رقم می زند. پدر خانواده، که در آن زمان نزد دوستانش بود، با دریافت پیامکی از سیستم ردیاب خودروی خود مبنی بر به حرکت درآمدن ماشین، با همسرش تماس می گیرد اما پاسخی دریافت نمی کند. نگرانی پدر او را به سرعت به خانه می کشاند. در بدو ورود، با مرد غریبه (شوهر زن همسایه) در داخل خانه مواجه می شود و بلافاصله درب را بسته و پلیس را مطلع می کند. با حضور مأموران، شوهر زن همسایه دستگیر شده و اجساد مقتوله و دخترانش کشف می گردد. اجساد مادر و دختر بزرگتر در داخل خانه و اجساد دو دختر دیگر در یک بشکه یافت می شود. در همین حین، زن قاتل با خودروی حامل امیر ۱۳ ساله در حال رانندگی با سرعت بالا بود که توسط پلیس مورد تعقیب قرار می گیرد و خودرو متوقف می شود. زن از ترس بیهوش شده و امیر از صندوق عقب نجات می یابد. در بازرسی از خانه متهمان، یک قبضه سلاح کمری، یک قبضه وینچستر، مهمات مربوطه و دو قبضه سلاح سرد (قمه و چاقو) کشف و ضبط شد.
این پرونده نشان دهنده ابعاد تکان دهنده ای از نفوذ طمع و حسادت در روابط اجتماعی و تبدیل دوستی ظاهری به یک جنایت هولناک است.
دستگاه قضایی با سرعت عمل بی سابقه ای وارد عمل شد. تحقیقات گسترده منجر به صدور کیفرخواست در دادسرای لارستان و رسیدگی سریع در شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان فارس شد. رأی نخستین مبنی بر قصاص هر دو متهم صادر و پس از اعتراض وکلا، در دیوان عالی کشور نیز تأیید گردید. در تاریخ بیست و هشتم مرداد ماه، حکم قصاص مرد محکوم در ملاءعام اجرا شد. حکم قصاص زن نیز به دلیل نقش مستقیم و مباشرتی در یکی از قتل ها، در زندان عادل آباد شیراز به مرحله اجرا درآمد. سرعت عمل دستگاه قضا در رسیدگی و اجرای حکم، موجبات رضایت نسبی افکار عمومی را فراهم آورد و به نوعی بازدارندگی در جامعه محسوب شد.
پرونده پلدختر: قتل مادر به دست فرزند ارشد با انگیزه اختلافات مالی
در نمونه ای دیگر از جنایات خانوادگی، شهرستان پلدختر در استان لرستان، شاهد وقوع حادثه ای دلخراش بود که در آن، یک مادر به دست فرزند ارشد خود به قتل رسید. این حادثه، که در کمتر از ۲۴ ساعت توسط نیروی انتظامی کشف و عامل آن دستگیر شد، ریشه ای کاملاً متفاوت با پرونده لارستان داشت و خشونت را نه از سوی همسایگان، بلکه از درون خانواده و به دست یکی از اعضای آن به نمایش گذاشت.
بر اساس گزارش فرمانده انتظامی پلدختر، در پی اعلام خبر یک فقره قتل، کارآگاهان پلیس آگاهی بلافاصله در محل حادثه حاضر شدند. مشاهدات اولیه حاکی از آن بود که قتل بر اثر خفگی رخ داده است. با انجام اقدامات پلیسی و تخصصی، در کمتر از ۲۴ ساعت، قاتل که فرزند ارشد مقتول بود، شناسایی و با هماهنگی قضایی دستگیر شد. متهم در تحقیقات پلیس به قتل مادر خود اعتراف کرد و انگیزه اصلی خود را اختلافات مالی اعلام داشت. این پرونده پس از تشکیل، برای سیر مراحل قانونی به دستگاه قضایی معرفی شد.
تفاوت بنیادین این پرونده با حادثه لارستان در آن است که در پلدختر، عامل جنایت از اعضای اصلی خانواده (فرزند) بوده و انگیزه نیز عمدتاً به مسائل مالی و اختلافات درون خانوادگی بازمی گردد. این امر نشان می دهد که خشونت های مرگبار می توانند نه تنها از محیط بیرون، بلکه از درون دایره به ظاهر امن خانواده نیز نشأت گیرند و چالش های جدی تری را در بحث پیشگیری و مداخله مطرح می سازند.
انگیزه های پنهان: چرا چنین جنایاتی رخ می دهند؟
پدیدار شدن جنایاتی نظیر قتل مادر و فرزندان، همواره پرسش هایی عمیق را در باب انگیزه ها و عوامل ریشه ای آن برمی انگیزد. درک این انگیزه ها، اولین گام در راستای تدوین راهبردهای پیشگیرانه و مداخلات مؤثر است. عوامل مؤثر بر بروز این گونه خشونت ها، اغلب چندوجهی و در هم تنیده اند و ریشه های فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی اقتصادی دارند.
اختلافات خانوادگی و مالی
یکی از شایع ترین انگیزه های بروز خشونت های خانوادگی و در نهایت، قتل، تنش های حل نشده و مزمن در روابط بین اعضای خانواده است. این اختلافات می توانند میان زن و شوهر، والدین و فرزندان، یا حتی خواهر و برادرها رخ دهند. اختلافات مالی، که شامل بدهی ها، طمع برای ارث یا دارایی، و بحث بر سر کنترل منابع مالی می شود، اغلب به عنوان کاتالیزوری قوی عمل می کنند. در بسیاری از موارد، احساس بی عدالتی در تقسیم ارث، فشار بدهی های سنگین، یا میل به تصاحب سریع ثروت، می تواند منجر به تصمیمات افراطی و اعمال خشونت بار شود. این مسائل مالی می توانند بنیان مستحکم ترین خانواده ها را نیز متزلزل ساخته و به بروز درگیری هایی منجر شوند که سرانجام خوشایندی ندارند.
حسادت و کینه توزی
همانند آنچه در پرونده لارستان مشاهده شد، حسادت به موفقیت، دارایی ها، یا حتی زندگی آرام و روابط صمیمی قربانیان، می تواند به انگیزه ای قدرتمند برای جنایت تبدیل شود. کینه های شخصی و اختلافات گذشته، به ویژه آن هایی که به درستی حل و فصل نشده اند، در بستر زمان می توانند تعمیق یافته و به خشم و نفرت تبدیل شوند. این احساسات منفی، در شرایط خاص و با وجود زمینه های آسیب پذیر دیگر، پتانسیل بروز رفتارهای پرخاشگرانه و حتی مرگبار را دارند. فرد حسود یا کینه توز، ممکن است با مشاهده خوشبختی دیگری، احساس ناتوانی و حقارت کرده و برای برابر ساختن وضعیت یا انتقام، دست به اعمال خشونت آمیز بزند.
اختلالات روانی و سوءمصرف مواد
نقش بیماری های روانی درمان نشده، نظیر افسردگی شدید، اسکیزوفرنی، اختلالات شخصیتی (مانند اختلال شخصیت مرزی یا ضد اجتماعی)، و اختلالات سایکوتیک در بروز خشونت های شدید خانوادگی قابل انکار نیست. این بیماری ها می توانند توانایی فرد در کنترل خشم، قضاوت منطقی و درک واقعیت را به شدت تحت تأثیر قرار دهند. سوءمصرف مواد مخدر و الکل نیز عاملی تشدیدکننده است؛ زیرا این مواد می توانند فرایندهای شناختی را مختل کرده، مهارکننده های رفتاری را از بین ببرند و به بروز رفتارهای تکانشی و غیرقابل کنترل منجر شوند. بسیاری از قاتلان خانوادگی، پیشینه ای از اختلالات روانی یا سابقه سوءمصرف مواد داشته اند که نشان دهنده اهمیت مداخلات روان شناختی و درمانی است.
انگیزه های ناموسی و باورهای غلط
در برخی جوامع و فرهنگ ها، متأسفانه انگیزه های موسوم به ناموسی و باورهای غلط مرتبط با آن، می تواند زمینه ساز بروز خشونت های خانوادگی، از جمله قتل، شود. این نوع جنایات معمولاً ریشه در تعاریف سنتی و بعضاً سفت و سخت از شرافت خانوادگی، کنترل بر زنان و فرزندان، و مجازات خودسرانه برای آنچه لکه ننگ بر خانواده تلقی می شود، دارند. هرچند این انگیزه ها در سال های اخیر در کشور ما کمتر به چشم می خورد و با مقابله جدی قانون و آگاهی عمومی مواجه شده است، اما نمی توان از تأثیر آن در موارد معدودی که همچنان رخ می دهد، چشم پوشید. این باورها، که اغلب با تعصبات و سنت های محلی در هم آمیخته اند، نیازمند فرهنگ سازی و آموزش گسترده برای اصلاح و ریشه کن کردن آن ها هستند.
مشکلات اجتماعی و اقتصادی
فشار اقتصادی، بیکاری، فقر، و ناامنی شغلی از جمله مشکلات اجتماعی و اقتصادی هستند که می توانند به طور غیرمستقیم، اما مؤثر، در افزایش تنش های خانوادگی و بروز خشونت نقش داشته باشند. وقتی خانواده ها با بحران های مالی روبرو هستند، استرس و اضطراب ناشی از آن می تواند آستانه تحمل افراد را کاهش داده و منجر به بروز درگیری های لفظی و فیزیکی شود. این فشارها، به ویژه در محیط هایی که امکانات حمایتی و مشاوره کافی وجود ندارد، می تواند به بحران های جدی تر تبدیل شود. جامعه ای که درگیر مشکلات اقتصادی است، بیش از پیش نیازمند حمایت های اجتماعی و روان شناختی است تا از فروپاشی خانواده ها و بروز فجایع جلوگیری به عمل آید.
پیامدهای قانونی و اجتماعی: مواجهه با فاجعه
وقوع جنایات هولناکی نظیر قتل مادر و فرزندان، فراتر از ابعاد انسانی و اخلاقی، دارای پیامدهای عمیق قانونی و اجتماعی است که نیازمند رویکردی جدی و همه جانبه از سوی دستگاه های ذی ربط و آحاد جامعه است. درک این پیامدها، نه تنها به اجرای عدالت کمک می کند، بلکه راه را برای بازسازی اعتماد عمومی و تقویت ساختارهای پیشگیرانه هموار می سازد.
رویکرد دستگاه قضایی
دستگاه قضایی در مواجهه با پرونده های قتل، به ویژه قتل های فجیع خانوادگی که افکار عمومی را به شدت جریحه دار می کنند، رویکردی قاطع و بی ملاحظه را در پیش می گیرد. این رویکرد شامل تسریع در فرآیند تحقیقات، صدور کیفرخواست، و برگزاری دادگاه است تا در کوتاه ترین زمان ممکن، عدالت جاری شود. مجازات های تعیین شده برای این گونه جرائم، غالباً سنگین و شامل قصاص (در صورت فراهم بودن شرایط قانونی) و یا حبس های طولانی مدت است. هدف از اجرای سریع و قاطع این احکام، نه تنها مجازات عاملان جنایت است، بلکه ایجاد بازدارندگی در جامعه و اطمینان بخشیدن به مردم در خصوص اقتدار و کارآمدی نظام قضایی در برقراری نظم و امنیت است. سرعت عمل در رسیدگی به پرونده هایی چون لارستان، نمونه ای بارز از این رویکرد است که توانست تا حد زیادی رضایت عمومی را جلب کند و به عنوان پیامی قاطع برای مجرمان احتمالی عمل نماید. این جدیت در برخورد با جرایم خشن خانوادگی، به جامعه این پیام را منتقل می کند که هیچ گونه تسامحی در قبال نقض امنیت جانی اعضای خانواده وجود نخواهد داشت.
تأثیر بر جامعه و خانواده ها
جنایات خانوادگی، از جمله قتل مادر و فرزندان، لرزه ای عمیق بر پیکره جامعه و به ویژه خانواده های بازمانده وارد می سازد. اولین و ملموس ترین پیامد، افزایش احساس ناامنی و بی اعتمادی در جامعه است. وقتی خشونت از درون خانه و از سوی افرادی که باید حامی و محرم باشند، سرچشمه می گیرد، مفهوم امنیت در ذهنیت عمومی خدشه دار می شود. این بی اعتمادی می تواند به روابط همسایگی، دوستی ها، و حتی به نهاد خانواده به طور کلی سرایت کند.
بر بازماندگان این حوادث، آثار روانی و اجتماعی عمیقی بر جای می ماند. از دست دادن عزیزان به این شکل دلخراش، می تواند منجر به شوک، تروما، افسردگی، اضطراب و اختلالات استرس پس از سانحه (PTSD) در بازماندگان شود. کودکان شاهد یا بازمانده، ممکن است با مشکلات رفتاری، تحصیلی و اجتماعی درازمدت مواجه شوند. جامعه نیز در قبال این فجایع، مطالبه گر اقدامات پیشگیرانه و اجرای عدالت می شود. فشار عمومی برای واکنش های قاطع تر و مؤثرتر از سوی نهادهای مسئول افزایش می یابد.
نقش رسانه ها در این میان بسیار حائز اهمیت است. اطلاع رسانی صحیح، مسئولانه و عاری از هیجان زدگی، می تواند به افزایش آگاهی عمومی، جلوگیری از شایعات بی اساس، و تمرکز بر ابعاد ریشه ای مشکلات کمک کند. در مقابل، اخبار غیردقیق یا هیجان انگیز، می تواند به تشویش اذهان عمومی و حتی الگوبرداری از خشونت منجر شود. رسانه ها باید با در نظر گرفتن ملاحظات اخلاقی و روان شناختی، به وظیفه خطیر خود در قبال این حوادث عمل کنند و با پرهیز از جزئیات غیرضروری که تنها موجب رنجش بیشتر می شوند، بر ابعاد تحلیلی و پیشگیرانه تمرکز نمایند.
پیشگیری از تکرار تراژدی: راهکارها و مسئولیت ها
مقابله با پدیده تلخ قتل مادر و فرزندان، نیازمند یک رویکرد جامع و چندوجهی است که از سطح فردی و خانوادگی آغاز شده و به نهادهای دولتی، اجتماعی و رسانه ها گسترش یابد. هیچ یک از این سطوح به تنهایی قادر به ریشه کن کردن این معضل نیست، بلکه همکاری و هم افزایی همه بازیگران، کلید موفقیت در این مسیر است.
نقش خانواده
خانواده، به عنوان اولین و بنیادی ترین نهاد اجتماعی، نقشی محوری در پیشگیری از خشونت ها دارد. آموزش مهارت های حل اختلاف و ارتباط مؤثر، اولین گام در این مسیر است. اعضای خانواده باید بیاموزند که چگونه تفاوت ها و مشکلات خود را به شیوه ای سازنده و بدون توسل به خشونت بیان و حل کنند. تقویت همدلی، تفاهم و احترام متقابل، بنیان یک خانواده سالم و تاب آور را تشکیل می دهد. والدینی که به فرزندان خود مهارت های ارتباطی قوی را آموزش می دهند و الگویی از حل مسالمت آمیز منازعات هستند، به طور مستقیم در کاهش پتانسیل خشونت در آینده نقش دارند. همچنین، اهمیت مشاوره خانواده در مراحل اولیه بروز مشکلات، نباید نادیده گرفته شود. بسیاری از تنش ها و سوءتفاهم ها با مداخلات به موقع یک مشاور متخصص، می توانند پیش از تبدیل شدن به بحران های غیرقابل کنترل، مرتفع گردند.
نقش نهادهای دولتی و اجتماعی
دولت و نهادهای اجتماعی مسئولیت بزرگی در ایجاد زیرساخت های حمایتی و پیشگیرانه بر عهده دارند. تقویت مراکز مشاوره روان شناسی و مددکاری اجتماعی، و تضمین دسترسی آسان و ارزان به این خدمات، از اهمیت بالایی برخوردار است. این مراکز باید مجهز به کادر متخصص و منابع کافی باشند تا بتوانند به افراد و خانواده های در معرض خطر، خدمات لازم را ارائه دهند. حمایت از قربانیان و افراد در معرض خشونت خانگی، از طریق ایجاد پناهگاه ها، خطوط کمک رسانی اضطراری و برنامه های توانمندسازی، از دیگر وظایف حیاتی است. این حمایت ها باید شامل جنبه های قانونی، روان شناختی و اقتصادی باشد تا قربانیان بتوانند از چرخه خشونت خارج شده و زندگی جدیدی را آغاز کنند. علاوه بر این، برنامه های آگاهی بخشی عمومی در مورد علائم هشداردهنده خشونت و نحوه گزارش دهی موارد مشکوک، می تواند به افزایش حساسیت جامعه و مداخله به موقع کمک کند. نظارت اجتماعی و گزارش دهی موارد مشکوک خشونت خانگی، نیازمند فرهنگ سازی و ایجاد بسترهای امن برای شهروندان است تا بدون ترس از عواقب، بتوانند به یاری آسیب دیدگان بشتابند.
پیشگیری از قتل های خانوادگی نیازمند یک رویکرد سیستماتیک است که آموزش، حمایت و مقابله قانونی را در بر گیرد.
نقش رسانه ها و آموزش
رسانه ها، به عنوان ابزاری قدرتمند برای شکل دهی افکار عمومی و فرهنگ سازی، نقشی بی بدیل در کاهش خشونت و ترویج صلح در خانواده دارند. ترویج ارزش هایی نظیر تفاهم، احترام، همدلی و مدارا، و به تصویر کشیدن الگوهای مثبت خانوادگی، می تواند به تغییر نگرش ها و کاهش پذیرش خشونت در جامعه کمک کند. بالا بردن سطح سواد عاطفی و اجتماعی جامعه، از طریق برنامه های آموزشی و اطلاع رسانی، می تواند توانایی افراد را در مدیریت احساسات، حل مشکلات و برقراری روابط سالم افزایش دهد. مدارس و دانشگاه ها نیز باید در این زمینه فعال باشند و برنامه های آموزشی را در سرفصل های درسی خود بگنجانند. از سوی دیگر، رسانه ها باید در اطلاع رسانی حوادث جنایی، مسئولانه عمل کرده و از هیجان زدگی، انتشار جزئیات غیرضروری و آسیب رسان به قربانیان و بازماندگان، و بزرگنمایی تصاویر دلخراش پرهیز کنند. تمرکز بر ابعاد تحلیلی، ریشه یابی مشکلات، و معرفی راهکارهای پیشگیرانه، می تواند تأثیر مثبت تری بر جامعه داشته باشد و به جای دامن زدن به ترس و اضطراب، امید به تغییر و بهبود را تقویت کند.
نتیجه گیری: درس هایی از دل تاریکی
پدیده قتل مادر و فرزندان، یک تراژدی اجتماعی است که لایه های پنهانی از ناملایمات روان شناختی، اقتصادی و اجتماعی را در دل خود جای داده است. این جنایات دلخراش، صرفاً خبرهایی تکان دهنده نیستند، بلکه نشانه ای از بحران هایی عمیق تر در ساختار خانواده و اجتماع ما به شمار می روند که نیازمند توجه فوری و ریشه یابی دقیق هستند. درک این نکته که عوامل متعددی از جمله اختلافات مالی و خانوادگی، حسادت، اختلالات روانی، سوءمصرف مواد، و حتی باورهای غلط می توانند به چنین فجایعی منجر شوند، ما را به سمت رویکردهای جامع تر در پیشگیری سوق می دهد.
دستگاه قضایی با رویکرد قاطعانه خود در برخورد با این جرائم و اجرای سریع احکام، پیامی روشن به جامعه ارسال می کند که هیچ تسامحی در برابر خشونت های مرگبار وجود نخواهد داشت. با این حال، پیشگیری واقعی نیازمند فراتر رفتن از واکنش های قضایی است. مسئولیت مشترک خانواده ها در تقویت مهارت های ارتباطی و حل مسئله، نهادهای دولتی در فراهم آوردن زیرساخت های حمایتی و مشاوره، و رسانه ها در فرهنگ سازی و اطلاع رسانی مسئولانه، از ارکان اصلی مقابله با این معضل هستند. ایجاد محیطی امن تر و حمایت از آسیب پذیرترین اعضای جامعه، یعنی مادران و فرزندان، نه یک انتخاب، که یک ضرورت اجتماعی است. امید است با همکاری بین بخشی و تعهد جمعی، روزی فرا رسد که سایه شوم چنین تراژدی هایی از آسمان خانواده ها رخت بربندد و صلح و آرامش جایگزین خشونت و یأس شود.