ذهنتان را سمپاشی کنید! – شیمیشی
داستان قتل بابک خرمدین توسط پدر و مادرش که این روزها به یکی از خبرهای داغ تبدیل شده است ، ذهن بسیاری را به خود جلب کرده است. برخی از روانشناسان اظهار داشته اند که به دلایل مختلف ممکن است این اتفاق در هر خانواده ای رخ دهد.
به گزارش شیمیشی ، روزنامه “جوان” بیشتر نوشت: بابک Xorramdin کارگردان سینما بود که صبح روز یکشنبه ، 16 مه ، اعضای بدن جدا شده خود را در باغ زباله در شهر اکباتان مشاهده کرد. روز بعد ، والدین این کارگردان 47 ساله سینما بدون هیچ گونه عذاب وجدان ، گناه خود را پذیرفتند. جامعه هنوز از این جنایت در شوک بود که پدر بابک خرمدین عصر سه شنبه 17 مه با همکاری همسرش به دو جنایت دیگر اعتراف کرد و گفت که در 1990 و 1997 داماد و دختر خود را به سبک از بابک و بدنش. آنها را کشته است. آنها مناطق مختلف شهر را ترک کردند.
رویکرد قاتلان این جنایت ما را به یک مسئله بسیار مهم سوق می دهد ، و آن نیز مراقبت از ذهن و نگرش است. برخی افراد فکر می کنند مراقبت از بدن آنها کافی است. تا زمانی که آنها مراقب باشند که سرما نخورند ، در یک محیط آلوده نشوند و از خود در برابر ویروس کرونا محافظت نکنند. واقعیت این است که داشتن یک بدن سالم برای ایجاد یک بدن سالم لازم است ، اما کافی نیست. قبل از داشتن جسمی سالم باید از نظر روحی سالم باشید. مغز توسط الکل و شستن منظم دست ضد عفونی نمی شود و عاری از ویروس است. او باید هوشیار و از نظر علمی سالم باشد. بیماری های جسمی می تواند ما را برای مدتی در رختخواب رها کرده و به گلوی ما اسید تزریق کند اما قابل درمان است و جای نگرانی ندارد. آنچه مرا نگران می کند بیماری روانی است. اگر جریان مداوم ذهن ، که زنده است و راه را برای ما باز می کند ، از کمبود جزئی رنج ببرد ، می تواند آسیب جدی به بدن انسان وارد کند. ابتدا مانند یک اصطلاح به ریشه های معنوی وارد روح می شود و سپس لیوان روح کمی آرام می شود. بنابراین شرایط ذهن باید بالغ باشد.
رابطه شما با ذهن چگونه است؟ آیا هرگز به وضعیت روحی خود فکر می کنید؟ بعد چه اتفاقی می افتد؟ کدام یک درست است و کدام خطرناک؟
ما داستان چند نفر درباره ذهن های ترسناک را با هم می خوانیم. هر کدام نگرش و واکنش خاص خود را در مقابل ذهن خود دارند.
مراقب افکار منفی باشید
شما نمی خورید:
بعضی اوقات می ترسم که با ذهنم روبرو شوم. می ترسم صدای او را بشنوم. در رادیو ، اگر می خواهیم به زبان ذهن خود گفتگو بنویسیم ، آن را صدای ذهن می نامیم. شنیدن آن اغلب ترسناک است و خودمان از آن فرار می کنیم. گویی که ذهن ما نیست و با آن بیگانه هستیم. بعضی اوقات به چیزهایی فکر می کنیم که ما را می ترساند و چیزی مانند حقیقت را پنهان نمی کنیم. اما حداقل این ذهن ها هستند که ما را به سمت حرکات بدنی سوق می دهند.
من در ذهنم بارها به مواردی که باعث ترس من شده اند فکر کردم و دعا کردم که این اتفاق نیفتد. به عنوان مثال ، وقتی ویدیویی از وحشیان DA را دیدم ، تصور کردم که همین کار را با فرزندم انجام می دهم. یا وقتی خیلی عصبانی می شوم ، او را در ذهن خود می کشم. گاهی با دست سیلی می زنم و گاهی وقتی در دستشویی است ، در را روی او می بندم و فریادهای او را می شنوم. اینها خودخواه هستند. می دانم ، اما اینها افکار مخرب مغزها هستند که روزی کار می کنند.
اگر افکار منفی را امتحان کنید و آنها را عملی کنید ، به فردی ویرانگر تبدیل خواهید شد و اگر آرام از جلوی آنها رد شوید و همیشه به آنها گوش دهید و آنها را نادیده بگیرید ، دیوانه خواهید شد. من فکر می کنم آنچه مردم را دیوانه می کند ذهن خطرناک آنها است. آنها به خودی خود سالم هستند ، اما از درون با حملات ذهنی مورد حمله قرار می گیرند. بیشتر افراد دیوانه با یک ذهنیت پیچیده شروع می کنند. آنها باری به زندگی خود اضافه می کنند که شانه های آنها تحمل آن را ندارند. یکی پس از خیانت به همسرش دیوانه شد ، یکی با مرگ فرزندش. یکی شاهد سو abuseاستفاده پدرش از مادرش بود ، و دیگری شاهد شکنجه دوران کودکی مانند نوار مداوم جلوی چشمانش بود و تنها نماند. آنها همیشه به جای تحمل ذهن بیمار و فکر کردن در مورد درمان او ، فقط به او پر و کف می دهند. آنها قدرت حافظه ضعیفی دارند.
باور کنید یک قاتل به قتلهایی که مرتکب شده اعتراف می کند. او قربانیان را به عنوان الگوی ذهنی خود انتخاب می کند. مثل کسی که از آن متنفر باشد. یکی چشمهای آبی می کشد. یکی ترجیح می دهد دختران را با لباس نامناسب یا شخصی که طلا زیادی دارد بکشد. در واقع ، با كشتن او ، او می خواهد گره های مخفی را كه بیدار نشده است ، تحقیق كند. من می گویم ذهن آگاهی کار سختی است ، اما ما باید این کار را انجام دهیم تا از آزمایش های آن فرار نکنیم.
همه ما مغز منفی در درون خود داریم
فاطمه هموئی:
ذهن مخرب می تواند کار کند. نکته بد این است که هیچ کس ذهن بیمار را نمی بیند و نمی تواند از آن اجتناب کند. هر که بکشد یا بکشد ، ناخواسته از او فاصله می گیریم ، اما هر روز از جلوی ذهن بیمار و خطرناک عبور می کنیم. برخی از ذهن بیمار می توانند قاتل ابتکار عمل شوند و ما را به شکل انسانی منتقل کنند.
وقتی ماجرای قتل خانواده Xorramdin را شنیدم ، موهایم صاف شد و با خودم فکر کردم که هر روز یک صف نان ، اتوبوس و … وجود دارد. چند نفر از کنار آنها رد می شوند و لذت می برند. شاید آنها درد دارند یا شاید از اوقات بد شکایت دارند. اینکه فکر کنند کاملاً ذهن قاتل را پشت سر گذاشته اند ، به آنها آسیب می زند. چه کسی می داند؟ شاید او زمانی که با آنها بود در حال تدوین برنامه خود بود. شاید کسی با لبخند از کنار ما رد شود اما در قلب او خیانت کند. شاید کسی ما را بگیرد و فقط وقتی به این فکر می کنیم که چقدر مرد خوبی است ، قصد دارد به سر ما ضربه بزند؟ ذهن انسان شگفت انگیز است. او بازیکن خوبی است. نقش خوبی دارد. به شرطی که بین افراد خوب و بد فرقی نگذارید. شما نمی توانید در مورد گفتار و کردار دیگران قضاوت کنید. شاید خداوند ارزش ذهن را فراتر از عمل افزایش داده باشد.
یعنی بسیاری از ما افکار مثبت را بدون قدرت اعدام پرورش می دهیم. بین شخصی که می خواهد به دیگران کمک کند اما توانایی این کار را ندارد و کسی که در ذهنش همیشه شر است و از دیگران متنفر است تفاوت وجود دارد. آنها بسیار شرور و حسود هستند ، اما مجبورند در طول زندگی خود نقشی بازی کنند. بعضی چشمان دیدن دیگران را ندارند. به نظر می رسد که آنها شما را تحسین می کنند ، اما در مغز خود موهای بلند شما را کوتاه می کنند و روی شما می گذارند تا از عهده آن بر نیایید.
همه ما مغز منفی در درون خود داریم که اگر آن را احساس نکنیم ، تبدیل به یک شکارچی می شود و به کل حرکت انسان ما آسیب می رساند و از ما یک حیوان انسانی می سازد. این از ما یک دین زنجیره ای می کند که می تواند هر کاری انجام دهد. هوشیاری بسیار مهم است. مهم است که فراموش نکنید. مراقبت از ابتلا به آلزایمر مهم است. آلزایمر دشمن فکر و ذهن است. کتاب عواطف و احساسات را می شکند. تصور کنید که از یک بیماری کشنده رنج می برید و یکی از عزیزان خود را به یاد نمی آورید. حتی خود را فراموش کنید و خود را در آینه تشخیص ندهید. ذهن دارای یک قدرت شگفت انگیز است. این یکی را خلاق می کند ، یکی می کشد و دیگری ….
ترسهایی که همیشه با من است
مهتا ناصری:
خیلی می ترسم مادرم همه کارها را برای کاهش ترس من انجام داد. از مراجعه به روانشناس گرفته تا دستورالعمل های سنتی و قرآنی. اما هیچ کدام کارساز نبودند. آنچه باید تغییر می کرد ذهن من بود. تصاویر وحشتناکی را در ذهنم می بینم. وقتی به دستشویی می روم ، در را باز می گذارم و اگر از خواب بیدار شوم ، مادرم در خانه نیست ، قلبم از ترس درد می کند. می گویند ببین دخترم. چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. شما همه آن عکسها را خودتان می گیرید و هیچ چیز برای ترسیدن وجود ندارد ، اما آنها نمی فهمند که به محض اینکه من تنها باشم ، افراد شگفت انگیزی را می بینم که می خواهند من را از پشت فریب دهند.
من می خواهم شب ها آرام بخوابم یا به راحتی به خانه بروم و در تاریکی اتاق برای خودم آرزو کنم ، اما می ترسم و آدم همیشه باید کنارم باشد. امیدوارم سریعتر بزرگ شوم و بتوانم ذهن خود را کنترل کنم و از هر چیزی که آزارم می دهد فرار کنم.
چمن خشک و افکار مخرب را در ذهن خود نگه دارید!
Seîdê Nazarî:
ذهن زنان بیشتر از مردان حسادت می کند. اگر چیزی برای میهمان ما مناسب نباشد ، ما برای او داستانی خواهیم ساخت. اگر کسی چیز بهتری از ما بخرد یا زندگی او از زندگی ما بهتر باشد ، گردن او را شک می کنیم و این واقعیت را تأیید نمی کنیم که خودش سعی کرده خانه را بدست آورد. برخی از زنان نسبت به یکدیگر حساس هستند. شاید اسمش را چشم و همه چشم بگذارید اما من می گویم ذهن حسود است. آنچه دیگران دارند ، من هم باید داشته باشم. ذهنم را آزار می دهد و هر وقت به مهمانی می روم باید از خدا بخواهم که هیچ چیز جدیدی توجهم را جلب نکند. من تاکنون چندین بار دکوراسیون خانه را تغییر داده ام ، اما هنوز هم وقتی به خانه اقوام یا دوستان می روم ، ایده های جدیدی به ذهنم خطور می کند. این ذهن آزار دهنده است و اگر کنترل نشود زندگی را خراب می کند. شما باید همیشه آن را زیر نظر داشته باشید و این خطرناک است.
من کسی را می شناسم که ذهنش انتقام جویانه باشد. هرکسی که سهواً به سلام او پاسخ ندهد ، بینایی خود را از دست می دهد و برای انتقام برنامه ریزی می کند. ذهن او انتقام جویانه است و همیشه سعی دارد انتقام اشتباهات دیگران را بگیرد. این ذهن ها با کسی ارتباط برقرار نمی کنند و خود را موفق تر می دانند. آنها به همه بدبین هستند و گمان می کنند که نیت خوب آنها نادرست است. برخی از ذهن ها نیز بسیار منفی هستند. یکی از دوستان من در حال خواندن یک آیه ناامیدی است. او مدام می گوید: غیرممکن است … من نمی توانم … غیرممکن … البته او بزرگترین دلخوری را می بیند زیرا از انجام کاری می ترسد و بنابراین هرگز کار جدیدی را شروع نمی کند و هیچ قدرت ریسکی ندارد. او همیشه جام نیمه خالی را می بیند و هرگز نمی تواند جنبه های مثبت یک رابطه را درک کند. او به همه مشکوک است و از ابتدا می ترسد و همیشه در روابط مرید است. وقتی کاری انجام می دهد دائماً منتظر اتفاق بدی است و این کار ذهن او را آزار می دهد. وقتی مدام منتظر اتفاق منفی هستید ، آسیب به خودتان ترش می شود و اگر اتفاق خوبی افتاد ، آن را بشمارید. افرادی مانند دوست من دائما می ترسند و اندوهی درونی دارند که آنها را از لذت لحظه هایشان بازمی دارد.
به نظر من ، عقل خاص ترین مکان هر انسانی است. حتی با ارزش ترین و قابل اعتمادترین افراد نیز به آن نرسیده اند و بنابراین به مراقبت زیادی نیاز دارند. اگر ذهن کودک خطرناک باشد ، مادر نمی تواند ذهن او را بخواند و اشتباه کند. بنابراین باید دائماً تصفیه شود و علف های هرز و افکار مخرب باید از بین بروند.
انتهای پیام