مردی که زیاد میدانست – شیمیشی
“او چنان آفریده شده است که همیشه می تواند یاد بگیرد ، کتاب بنویسد ، ترجمه کند ، سیگار بکشد و خوش بینی یا ناامیدی خود را فراموش نکند!”
به گزارش شیمیشی ، آنها احسان محمدی هستند آسر دوید وی نوشت: برای یادگیری ایجاد شده است. آرام و آرام اما سخت و جدی است. در آن شوخی هایی که با خودشان شوخی نمی کنند هیچ کلاس به کلاس نرفته است.
هنری مجنونیان معلم خوبی بود. اگر احساس می کرد دانشجویی به خواندن او علاقه مند است ، او را برای او وقت می گذارد ، کتابخانه هایی را از کتابخانه شخصی خود به او می آورد و اگر به پول احتیاج داشت ، به او کمک می کرد تا آن را پیدا کند و دستش را نگه دارد و راه می رفت.
وقتی در سال 1986 بازنشسته شد و مقابل دانشکده محیط زیست مقابل ما رفت ، وی از اینکه چرا مراسمی برای او برگزار نکردند شکایت نکرد و آنها کلیپ های این کلیپ را به او دادند. این امر حرام بود و نوعی ضرورت البته. اگر شکایتی داشت ، آن را در ملاء عام نمی گفت. این نه پوستر بود و نه سبدی برای نشستن روی یک میز. بعضی اوقات در جلسات می دیدم که او سیگار می کشد ، او می خواست یک سیگار بیرون بکشد و در نقاط دوردست ، مثل وقتی که به اتاق خود می رفت ، کنار پنجره روشن شود.
وی در سال 1988 گفت که می خواهد برخی از کتاب های شخصی خود را به دانشگاه اهدا کند. دوستم در حال خواندن بود و من به خانه او رفتم. او با مادرش زندگی می کند. وی قهوه را ریخت و ابتدا سخنان گذشته را بیان کرد و گفت که شرایط فعلی شرایط خوبی نیست و مدیریت هنوز قلب او را از آن خارج نمی کند. او به آرامی برگشت و یک فنجان چای آورد و در مورد کتاب صحبت کرد. که این روزها آنها کتاب های زیادی دارند که دیگر وقت خواندن همه آنها وجود ندارد.
این مقدمه ای برای جملات کوتاه و تعارف ادبیات وی نبود. اگر او چیزی برای گفتن داشته باشد ، او آشکارا آن را خواهد گفت. به همین دلیل ، مقامات دولتی عموماً او را شرمنده می کردند. سپس به کتابخانه او رفتیم. برای کسانی از ما که او را از طریق دهها هزار کتاب تخصصی و منبع و مرجع وی در زمینه محیط زیست و مدیریت پارک و مناطق حفاظت شده و غیره می شناختیم ، همه آن کتابهای ادبی ، رمان ، اجتماعی و سیاسی شگفت آور بودند. کتابهای “طاغوت یونانی” که در دهه 1940 منتشر شد ، شناخته شده بود که بارها خوانده شده و بازنویسی شده اند.
او با جسارت گفت: “آنچه شما می خواهید. بگذارید دانش آموزان بخواهند بخوانند.” فکر می کنم حدود هزار کتاب توزیع کرده ایم. او بعضی از کتابهایی را که من قطع کرده بودم جمع می کرد و می گفت: “این نیست!” “این یک مشکل است!” او قلب طلایی زیر آن ستاره داشت. “
بیشتر کتاب ها شخصاً گرفته شده اند ، بسیاری از آنها نیز توسط نویسنده امضا شده اند ، از جمله “م.ا. بهزین ، که ادعا می کرد مدتی با هم کار کرده اند. وقتی او دوست ندارد چیزی را توضیح دهد ، نه توانست او را متقاعد کند ، اما اکنون او در مورد خاطرات پدرش در ارومیه و خدمت سربازی خود در کردستان صحبت می کرد ، از محیطی که از آن می ترسید تا روزهای گذشته وقتی در بسیاری از مناطق پشیمان شد. انقلاب ، وقتی مردم به دروغ و جابر جی 3 رفتند و او و چند هوادار دیگر به دادخواست آیت الله طالقانی رفتند تا با واسطه گری و توضیح به مجرمان بگویند که محیط و محیط متعلق به همه مردم است و هیچ ارتباطی با رژیم ندارند. امپراتوری وجود ندارد!
صبح خبر عزیمت او را خواندم. دکتر. فرهاد عطایی ، یکی از شاگردانش ، در اینستاگرام خود نوشت و پیامی تسلیت به دوستان نویسنده ارسال کرد ، که می توانند سه عکس از وی را در اینترنت مشاهده کنند ، اما حدود 60 کتاب نوشته اند و آنها را به هزاران دانش آموز آموزش داده اند. او با رسانه ها صحبت نکرد. وی گفت: “این کار نیست.” “کسانی که باید بشنوند هرگز به ما گوش نمی دهند!” او همیشه روی میز خود چند ستون كتاب ، كاغذ سفید ، پنیر ، نگهدار سیگار و یك فنجان قهوه داشت.
اگرچه کرونا مرگ را برای ما بسیار عادی کرد ، اما خبر درگذشت مهندس هنریک مجنونیان در سن 69 سالگی دلهره آور و شیرین بود. باور نکردنی. گویا او برای یادگیری ، نوشتن ، ترجمه ، سیگار کشیدن و نه فراموش کردن شادی یا غم و اندوه او ایجاد شده است! روح او آرامش می گیرد! “
انتهای پیام