چرا ایرانیها نمی توانند باهم یک سیستم بنا کنند؟
در عوض، در طول دو قرن گذشته، کشورها دو نوع تجربه در سازماندهی و نظام مندی را تجربه کرده اند.
در آزمایش غرب، از آدام اسمیت تا یورگن هابرماس، آنها تلاش کردند تا مبانی نظری همبستگی، همکاری، سازماندهی، حزبگرایی و رشد را نظریهپردازی کنند. غرب فراز و نشیب های زیادی از جنگ و تقابل گرفته تا اتحادیه های کارگری فعال، انحصارات شرکتی و جهانی شدن را تجربه کرد، اما در جریان این روند تاریخی به مرکز نظری «نظام سرمایه داری» تبدیل شد. متفکرانی چون ماکس وبر، تالکوت پارسونز و آنتونی گیدنز به دنبال ایجاد نوعی هماهنگی و معنا بین سرمایه داری و نظام اجتماعی بودند. حتی امروزه، یورگن هابرماس آلمانی، پس از شش دهه نظریه پردازی، قصد دارد رابطه بین حاکمیت، منافع عمومی و سرمایه داری از طریق رقابت گفتاری، افزایش سطح مشارکت (درگیری) و یک رابطه معقول دنبال می کند. به عبارت دیگر، مشکل نظاممندی، ماهیت سازمانی و جامعه فکری همچنان مشکلی دشوار در دالانهای قدرت و دانشگاههای غربی است.
در کنار تجربه غرب، تجربه ژاپن، چین، کره جنوبی، ویتنام و به تدریج در کشورهایی مانند مالزی، اندونزی و سایر اعضای آسه آن وجود دارد. می توان گفت که در جنوب و شرق آسیا «نیازی» به کار وحشیانه و بی پایان نظریه پردازی غربی نبود. چینی ها، کره ای ها و ژاپنی ها از طریق آموزه های بودا و کنفوسیوس دارای سرمایه اجتماعی، سیستم ها، سازمان ها، اتحادها، اهرام و نظم مدنی بودند. سپس، سرمایه داری بر روی این اسکلت فرهنگی ساخته می شود. سازماندهی اجتماعی و «نظم و سازماندهی شهروندان» در آسیا آنقدر مهم است که راه را برای صنعتی شدن این کشورها در 4-3 دهه هموار کرد. پروژه ای که دویست سال در غرب به طول انجامید.
آیا مردم می توانند در جامعه ای منسجم، غیر فعال و سازمان نیافته صنعتی شوند؟ مردم جنوب و شرق آسیا بسیار سیستماتیک هستند، یعنی قوانین، رویه ها و قوانین را می پذیرند و از آنها تبعیت می کنند. اگر پایه نظام مندی، سازماندهی، نظم و انسجام آیا چین نمی تواند در 25 سال گذشته به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شود؟ باز کردن فضا برای بخش خصوصی در چین تا حد زیادی نظریه میلتون فریدمن را رد کرده است که ترک بخش خصوصی ناگزیر به دموکراسی منجر می شود. این نویسنده از دانشگاهیان و سیاستمداران ژاپنی شنیده است که دموکراسی ژاپنی ریشه در لیبرالیسم اروپایی بر اساس اصل همکاری، هماهنگی و هماهنگی در قلب بودیسم و شینتو دارد. درست است که رهبرانی مانند جون لای و دنگ شیائوپینگ «فرایند تصمیمگیری» رشد و توسعه چین را رهبری میکردند، اما اگر جامعه چین سازمانیافته، منظم و منسجم نبود، دولت چین میتوانست 33000 کیلومتر قطار را در 15 کیلومتر قطع کند. سال ها. سریع بسازید؟ نظام سرمایه داری در غرب برای رسیدن به اهداف خود و با مشارکت دولت نیازمند نظام ها، سازمان ها و هماهنگی بود.موردبا قانون و سیاست، نظام و نظام بسازید. در شرق آسیا، سیستم و انسجام قبلاً به عنوان یک دارایی اجتماعی وجود داشت و توسط “.فعال و مبتکر» کر. تجربه شرق و غرب نشان می دهد که سازمان و سازماندهی پایدار اساس رشد و توسعه است ثنویت) دولت – جامعه آنها نیاز دارند: حکومتی که دغدغه توسعه دارد بدون جامعه متشکل و منظم نمی تواند وجود داشته باشد.و جامعه ای که علاقه مند به توسعه باشد بدون دولت عاقل و پیشرو نمی تواند توسعه یابد.
آلمان در سال 1945 توسط زمین ویران شد. بیست سال بعد در سال 1965، آلمان غربی دومین اقتصاد بزرگ جهان شد. سازمان دهی و نظام مندی صد سال و نیم در جامعه آلمان اتفاق افتاده بود. فرآیندهای صنعت گرایی در قرن نوزدهم، مدیریت کلان بیسمارک در اواخر قرن بیستم، و توسعه چشمگیر ایده های مدرنیته، بوروکراسی، و تمدن پیش از این باعث ایجاد چارچوب های تاریخی و سرمایه اجتماعی شده بود. ژاپن نیز در سال 1945 یک کشور شکست خورده بود، اما در سه دهه به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد. اگرچه منابع مالی آمریکا نقش مهمی در هر دو کشور داشت، اما اگر دولت اصلاح طلب و جامعه متشکل نبود، نتیجه مشابه عراق بود.
در این زمینه، شاید مشکل تاریخی ایران در این معضل باشد که نه دولتی قصد ساختن نظامی مبتنی بر بخش خصوصی و سرمایه داری را دارد و نه جامعه شرقی با سرمایه اجتماعی منظم و سازمان یافته و میل به اتحاد و همبستگی. .
آیا می توان حکومتی را تصور کرد که در عین حال بد، منفی، ناکارآمد و اقتدارگرا باشد، اما افکار عمومی خوب، ارزشمند، مفید و مشارکت جو باشد؟ آیا ممکن است حکومت نظرات متفاوت را تحمل نکند، اما افکار عمومی دیدگاه های متفاوت اما متضاد را بپذیرد و نسبت به کسانی که با آن موافق نیستند تهمت، تخریب و یا شایعه پراکنی نکند؟ مگر می شود حکومت قوانین و مقررات را زیر پا بگذارد، اما آحاد جامعه به شدت حاکم، حاکم، حاکم، حاکم، حاکم، حاکم و حاکم پا باشد؟ آیا تصور می شود که حکومت یک نفره است، اما جامعه منظم، منظم، رقابتی است و افراد آن منحصراً متعهد به اصول و حمایت از یکدیگر و حاکمیت قانون، رشد و آزادی هستند؟ آیا ممکن است دولتی به هر طریق پول، سرمایه و فرصت جمع کند، اما افکار عمومی مقید به قانون و غیرقانونی باشد، قانونی، تمایل به توزیع ثروت و رضایت داشته باشد؟ شاید دولت به تخصص اعتقادی نداشته باشد، اما اعضای جامعه وقتی با موضوعی ناشناخته مواجه می شوند، حتی اگر به چین بروند، همیشه به دنبال سؤال، تحقیق، تحقیق، مهارت، علم و دانش هستند؟ آیا حکومتی می تواند بی دغدغه، بی دغدغه و بی دغدغه باشد، اما جامعه ای کوشا، سخت کوش، توجه، حساس و به موقع؟ این سوالات فقط نوعی کنجکاوی نظری است.
نه تنها در ایران، بلکه در عراق، مصر، سوریه و پاکستان نیز هرگز یک نظام سرمایه داری پیچیده و رقابتی فرصت ظهور پیدا نکرده است. سایه غالب دولت و حکومت بر اقتصاد این کشورها، احساس نیاز به سازماندهی جامعه و ساماندهی آن را غیرممکن می کرد. بخش خصوصی به میزان محدودی در کریدورهای دولتی عمل کرد و توانست سیستمی را ایجاد کند، عمدتاً در قالب تجارت خود، و نه به عنوان نیروی محرکه برای تغییرات اجتماعی و اقتصادی مانند آلمان، بریتانیا و ژاپن. آزادسازی اقتصادی به معنای چارچوبی برای رقابت در تولید کالا و خدمات چه در داخل و چه در رابطه با بازارهای بین المللی است که در تاریخ ایران هرگز کمتر از 5 درصد نبوده است. لیبرالیسم در غرب نظام اجتماعی را تأسیس کرد و دولت و حکومت را سامان داد. سرمایه داری در خاورمیانه سهم محدودی از تسلط بر حریم هوایی را دید (سرمایه داری انگلی) و فرصت ساخت با سازمان و سازمان اجتماعی را ندید. با این نیروی محرکه خلاء برای تغییر، توسعه و پیشرفت کشورهای خاورمیانه پاسخگو نیست: اراده و سازماندهی نظام سرمایه داری وجود ندارد (آلمان / انگلیس / آمریکا). نه اراده دولت / دولت / حاکمیت (ژاپن / چین / سنگاپور)؛ نه یک سازمان اجتماعی تاریخی (کره جنوبی / ژاپن). هیچ زمینه ای برای ایجاد یک اجماع مدرن بین ارکان جامعه و دولت، مانند ارتش، بخش خصوصی، کلیسا (یا نهاد مذهبی)، اتحادیه کارگری و جامعه مدنی (برزیل / شیلی / مکزیک / آرژانتین) وجود ندارد. .
علاوه بر این، سیستم سازی فقط یک تصمیم در اجزای داخلی نیست. افکار عمومی در غرب و شرق با ورود شبکه ای از بنگاه های اقتصادی، بانک ها، خدمات، سازمان های داخلی و بین المللی وارد این شبکه شده است. آنها در شبکه جهانی از ویتنام تا آلمان، از سنگاپور تا بریتانیا، از کره جنوبی تا ژاپن و از برزیل تا ایالات متحده کار می کنند. اکثر کشورهای جهان سوم دریافته اند که بدون عضویت در سازمان تجارت جهانی نمی توان به رشد اقتصادی دست یافت زیرا عضویت ابزار و ساختاری برای رقابت و کارایی است. وقتی یک ملت در یک نظام جهانی عمل می کند، سودمندی، موقتی بودن، دقت، تعهد، رقابت، تخصص و نوآوری اهمیت پیدا می کند و ویژگی هایی مانند خشم، عاطفه، بزرگواری، فحش دادن، حسادت، انتقام جویی، تفرقه افکنی، خصومت، بد زبانی می شود. هوسبازی، خودخواهی، خود بزرگ بینی، خود ویرانگری و انقراض، کاربرد خود را از دست می دهند یا حداقل بسیار محدود می شوند. ویژگیهای مثبت کلی توسعه در سایه نظاممندی امکانپذیر است که با بینالمللیسازی منسجمتر و دقیقتر میشود. هنگامی که یک سیستم ساخته می شود، افراد با استعداد رشد می کنند، زیرا هم تخصص و مهارت دارند و هم اعتماد به نفس، علاقه به کار، سخت کوشی، رقابت و نوآوری. وقتی نظام نباشد اتحاد افراد ضعیف شکل می گیرد و سرانجام فقر و جهل با هم دوست می شوند. چون قدرت وجود ندارد، آزار و اذیت، تمسخر و سوء استفاده از نهادهای حکومتی مبنای رشد و قدرت می شود. وقتی اقتصاد یک کشور بینالمللی میشود، پیامدهای تعیینکننده آن نیز بر سیاست آن تأثیر میگذارد، زیرا شفافیت اقتصادی را ارتقا میدهد و زمینه را برای شفافیت سیاسی فراهم میکند. تخصص، شفافیت و بین المللی گرایی باعث می شود که فردی ایرانی تبار رئیس مجلس نروژ شود. سیستم نروژی آنقدر مطمئن است که چنین تصمیمی می گیرد. چرا در ایران موجی از فردگرایی به راه افتاده و بسیاری از مردم به دنبال منافع شخصی هستند؟ زیرا برای رشد نیازی به سیستم ندارند و تنها از طریق شبکه ارتباطی می توانند به اهداف خود دست یابند. تنوع در ایران ریشه بسیار کهن و تاریخی دارد و مبتنی بر وراثت است. وقتی او پادشاه جهان می شود، همه از کودکی یاد می گیرند که خود را با افراد وفق دهند و نه بر اساس سیستم ها، قوانین و مقررات. پس چگونه می توان در یک محیط غیرمتشکل و پراکنده انتظار کارآمدی، ثبات اقتصادی، جامعه سالم، حاکمیت قانون، مردم معنوی و آینده ای مرفه داشت؟ وقتی پانصد سال پیش علم مهم نبود و شش ماه از ورود سفیر ایران با ماشین به فرانسه می گذشت، نظام سازی لازم نبود. 99 درصد جمعیت روستایی بی سواد زندگی می کردند و بعد از غرب می خوابیدند. در دنیای فناوری های هوشمند و مصنوعی امروزی که دانش گسترده است و افکار عمومی می خواهند از امواج رشد بلند شوند، بدون سیستم امکان مدیریت و مدیریت وجود ندارد و راه ها و ابزارهای گذشته در دنیای امروز اجرا نمی شود. . شاید بتوان گفت که موضوع توسعه ایران همچنان با حل مسائل نظری و فلسفی سنت و مدرنیته مرتبط است. اگر افکار تغییر نکنند وضعیت ما به طور طبیعی تغییر نخواهد کرد.
در عین حال، دانش و مهارت ایرانیان به آنها کمک می کند تا در سایه نظام مندی و نظم بخشی کشور به سرعت پیشرفت کنند، هرچند به نظر می رسد ایران آخرین کشوری است که به کاروان بین المللی شدن می پیوندد. پاسخ فردی سی و چند ساله به این نویسنده چندی پیش نشان دهنده نظام نظری و عملی ماست. وی گفت: وقتی با نهایت صمیمیت به او گفته شد که خودروی میلیاردی دارد، لطفاً دو بار پارک نکنید زیرا باعث ایجاد ترافیک سنگین و تعویض خودرو به راحتی می شود.جایی که دوست دارم پارک می کنم و مال دیگران نیست». در این دو جمله می توان دریای اندیشه، تاریخ، روانشناسی و مدیریت را جستجو کرد. اگر در دوبله نیویورک پارک شود، پلیس، شهرداری ها، بیمه و نظارت عمومی مدت زیادی به تاخیر انداخته اند. سیستم به او اجازه نمی دهد هر کاری می خواهد انجام دهد. ظاهراً مهمترین سؤال برای ما ایرانیان این است که یک سیستم (و به ویژه یک نظام اقتصادی) چگونه ساخته می شود؟ هسته اصلی این سوال یک سوال مهمتر است: چگونه بین المللی شویم تا باهوش، منضبط، رقابتی و مبتنی بر علم باشیم؟ در این شرایط جامعه به سرعت رشد می کند و به سرمایه سیاسی و اقتصادی دولت و دولت تبدیل می شود. تخصص و بین المللی شدن نیز دو مزیت تعیین کننده دارد: یکبار برای همیشه نفوذ بیگانگان در ایران به دلیل ثروت اجتماعی و اقتصادی آن کم کم قطع می شود و دوم اینکه مانند کره جنوبی مردم به شدت به کشور وابسته هستند. به سرعت یاد بگیرید، تنها راه رشد این است که سخت کار کنید و رقابت کنید. امروزه کره جنوبی با تولید ناخالص داخلی بیش از 1.5 تریلیون دلار در میان رقابتی ترین کشورهای جهان قرار دارد. رقابت سیستم نیز آن را پایدار می کند. چگونه ممکن است که شرکت آلمانی زیمنس 174 سال (اول اکتبر 1847) و حزب دموکرات آمریکا 193 سال (8 ژانویه 1828) عمر کند؟