فیلمی برای درمان زخمهای دخترکشی
رضا میرکریمی همواره با دغدغه خاص خود گره ها و گره های ناپیدای زیر پوست جامعه و روابط ساده و مشترک انسانی را نشان داده و با نگاهی از درون و به دور از درام رایج، این تفاوت را به امتیازی بی نظیر تبدیل کرده است. او فیلم هایش را برای فرد ساخت.
از «بچه ها و سربازها» تا «زیر مهتاب»، از «نور هست» تا «خیلی دور، خیلی نزدیک»، از «خیلی ساده» تا «قند قند»، از «امروز» تا «دختر» و از «شیرین» قصر» تا «شکارچی شب» که به نوعی شیرینترین اثر اوست.
میرکریمی همچنین این درک را دارد که همیشه از حضور یک فیلمنامه نویس مستقل در کنار خود بهره مند شود و با ذهنی ساختارمند دیدگاه ها و ایده های او را از بیرون ارزیابی کند. از این رو او همیشه فیلم هایش را بر اساس فیلمنامه ای دقیق و با شخصیت های لایه ای و در عین حال معمولی و ملموس، منحصر به فرد و خاطره انگیز ساخته است.
«دختر» حاصل چالشی است که این فیلمساز همیشه برای خودش آماده میکند تا از کارهای قبلیاش و دستاوردهای مرتبط با آن فاصله بگیرد و خودش و ذهن خلاقش را بر بستری جدید و متفاوت به تجربهای متفاوت بفرستد. بسیار نگران غمی که این بار به عنوان پدر دختری جوان، او را وادار به بررسی مجدد این رابطه، با ابعاد گسترده تر و نگاهی بیمارگونه کرده است.
هشتمین فیلم میرکریمی در سال 1373 بر اساس فیلمنامه ای از مهران کاشانی ساخته شد که خودش اهل منطقه جنوب است و روابط و روابط درونی مردم این منطقه و نوع نگاه آنها به زنان را می شناسد. دختران، خواهران، همسران و مادران از دیدگاه مردان جنوبی مملو از سنت های عمیق هستند.
این ویژگی معمولی، احمد عزیزی (فرهاد اصلانی); ناظر واحد تعمیرات پالایشگاه آبادان به جای چند صفحه از فیلمنامه دراماتیزه شده و شخصیت را معرفی کرده است. در عین حال بار سنگین مرد بودن در این عرصه مربوط به خوانش نادرست از سنت، شرافت، همت و… است و نگاه انتقادی به اثر را فراتر از این درام عمیق تر می کند.
دیدگاهی که به صورت تمثیلی از تصویر فیزیکی پالایشگاه نیزایا بهره می برد و ریشه عمیق این دیدگاه و باور سنتی را به تاریخ کشف نفت در این منطقه و ظهور اسکلت فلزی این منطقه نیز تعمیم می داد. یک سازه بزرگ زیرزمینی که دراماتیک ترین توصیف از پالایشگاه است که به شخصیت فیلم تبدیل شده است.
صحنه های گوناگون حرکت و حرکتی که حمید زیزویی آبیانه با مهارت در دره های مختلف و در ساعات مختلف شبانه روز پالایشگاه به ثبت رسانده است بیش از هر چیز بر بازسازی این بار نمادین بر دوش انسان جنوبی تاکید دارد (احمد عزیزی در در این فیلم.)
فیلم با شات سفر غیرمجاز دختر کوچکش; سمیرا (ماهور الوند) شروع می کند، از ترس شدید پدر احمد، تمایل خود را برای پیوستن به دختری در تهران ابراز می کند، اما مخالفت پدرش او را به شورش وا می دارد.
شورش مربوط به تئاتر دور از انتظار سمیرا است و احمد را به دختر باز می گرداند. شهرت، افتخار، تلاش و هر آنچه که سنت و اعتقادات عمیق به او تحمیل می کند، به شهری می رود که چند سال پیش او را به چالش دیگری کشاند و خواهرش؛ همچنین فرزانه (ماریلا زارعی) نیز از وی سرقت کرده است.
در واقع رفتن احمد به تهران تنها برای بازگرداندن سمیرا نیست، بلکه سفری تمثیلی برای رویارویی با حقیقت، برای دوری از فیلتری است که نماد باورهای عمیق قومی آن جغرافیاست. بار سنگین را بر دوش خود بگذارید و با زنان پیش روی خود گفتگو و مذاکره کنید. دختر و خواهر می آیند.
به این ترتیب فیلم از دو قسمت تشکیل نمی شود، بلکه به صورت دو لایه و یک پوسته است که با عبور از پوسته اولیه که داستان فرار سمیرا است، شکافی از بین می رود و به لایه عمیق می رسیم. این نیز طرد فرزانه پس از فرار عاشقانه اش به تهران است که فرآیندی تدریجی و ظریف است، چالشی برای رسیدن به هسته التهاب وجود دارد.
فرض بر این است که در طول مدت فیلم، این اسکار جدید منجر به التیام یک زخم قدیمی شود و در ادامه بهبود این زخم، زمینه ای برای بهبود جای زخم ایجاد کند. طراحی آگاهانه و حساب شده این فرآیند بر اساس ارتباط و گفت و گو به نقطه تعادل رسیده و در پایان فیلم پرداخت نسبی به این روایت دراماتیزه شده از واقعیت جاری جامعه را ثبت می کند.
در نهایت میرکریمی با ادامه سکانس کافه و مهمانی دختران جوان که در نیمه اول فیلم به نمایش درآمد، آزمایشی جسورانه انجام داد. سمیرا آن را از مرکز خارج می کند و محور این سریال را به گفتگوی دختران در مورد رویاها و آرزوهایشان برای آینده و زندگی می دهد.
این رویکرد در فیلمی که خط داستانی دراماتیک را با مختصات مورد انتظار دنبال میکند، هوشمندانه ترکیب نهایی اثر را گسترش میدهد و نقطهنظر محوری داستان و یک دختر را گسترش میدهد. هزاران داستان و دختر بی پایان را کامل می کند و نگاه تجربه گرایانه به کار را عمیق تر می کند.
به همین دلیل است که مجموعه مهم و تعیین کننده کافه ها به عنوان مکانی شناخته شده برای گفت و گوی بین مردم را باید نسخه ای پیشنهادی و زیرمتنی از فیلم «دختر» توصیف کرد که بخشی جدایی ناپذیر از کل اثر است. و به تعبیر بهتر هویت ایده محوری همین درام است.
پیشنهاد سخن گفتن در بحرانی ترین التهاب و ایجاد فرصت شنیدن و شنیده شدن به جای استفاده از سلاح سرد و گرم و عامل فجایع جبران ناپذیری است که نه تنها یک فرد و یک خانواده، بلکه یک جامعه و حافظه تاریخی ملت آسیب دیده و آسیب دیده است.