تولد محمدشاه قاجار – شیمیشی
محمدشاه عیب مثبتی نداشت و در سخنرانی ها و تصمیماتش نشانه های عزت و عزت دیده می شد، اما با کشته شدن میرزا ابوالقاسم قم میکسم اشتباه بزرگی کرد و از ایران مردی شایسته و شجاع ساخت – که. فراتر از برخی از کاستی های آن – مواجه با مشکلات، زمان آن بود، محروم شد.
به گزارش شیمیشی، این روزنامه باور وی می نویسد: «آغاز زمستان 1186 در چنین روزی در تبریز به دنیا آمد و در تابستان 1227 در چهل و دو سالگی درگذشت. او پس از اخام محمدشاه و فتحعلی شاه سومین پادشاه قاجاریه بود و سلطنت او بیش از چهارده سال به طول انجامید. او فرزند عباس میرزا بود و پس از مرگ از پدرش تاج و تختی گرفت. البته عموهایش به جانشینی او برخاستند و پس از مرگ فتحعلی شاه نیز به اعتراض و مقاومت پرداختند، اما خواست شاه سابق و مهمتر از آن حمایت قاطع روسها از او، به سیر وقایع و محمد منجر شد. شاه بر تخت ایران نشست.
در ابتدا از نصایح و وزارت نایب استفاده کرد و حتی با کمک و تاکتیک او مخالفان امارت را شکست داد و راه را بست. اما بعد به دلایل واقعی و خیالی بین آن دو اختلاف ایجاد شد و نخست وزیر – با همه خدماتی که به دربار قاجار و خانواده قاجار کرد – به زندان افتاد و کشته شد. محمدشاه مردی ناسپاس و نجیب نبود، اما تحت تأثیر دادگاه هایی که مانع از دخالت معاون در امور وی می شد، آرام آرام از وزیر خود فاصله گرفت و سپس دستور عزل، زندان و ترور وی را صادر کرد.
البته گفته می شود انگلیسی ها که سنگینی سایه وزیر بزرگ و اقدامات تاثیرگذار وی در اداره کشور را مانعی برای ورود وی می دیدند، نقشه سرنگونی وی را در دستور کار قرار دادند و در تصمیمی که اتخاذ شد، تاثیر گذاشتند. خود محمد شاه. محمدشاه عیب مثبتی نداشت و در سخنرانی ها و تصمیماتش نشانه های عزت و عزت دیده می شد، اما با کشته شدن میرزا ابوالقاسم قم میکسم اشتباه بزرگی کرد و از ایران مردی شایسته و شجاع ساخت – که. فراتر از برخی از کاستی های آن – مواجه با مشکلات، زمان آن بود، محروم شد. اشتباه آینده محمدشاه این بود که صدارت را به دست مشاور و استاد خود حاجی میرزا آگزاسی صوفی داد که هرگز مستحق مقام بلندی نبود و داستان جهل او که برخی درست و برخی ساختگی بود. به صورت خوراکی پخش شود. نخست وزیر جدید نیز دشمنان و مخالفان زیادی داشت، اما با حمایت شاه تا پایان آن دوره در قدرت باقی ماند.
محمدشاه در تلاش برای بازپس گیری هرات با انگلیسی ها درگیر شد، اما ناکام ماند. در مرزهای غربی با عثمانی ها درگیری هایی صورت گرفت، البته درگیری خونینی در کار نبود و این موضوع حداقل به صراحت با امضای عهدنامه دوم ارزروم پایان یافت. در آن سالها شورشهایی در شرق و جنوب برپا شد و محمدشاه را به سختی و اندوه فرو برد.
در سالهای آخر عمر بیمار شد و تشخیص داده شد که به نقرس مبتلا است. زمانی که او حدود چهل سال داشت، این بیماری آشکارتر می شد. او چند روز گذشته در رختخواب دراز کشیده بود و منتظر مرگ بود. اخیراً در محمد درگذشت. او نه حریص بود و نه دلشکسته و از افراط و تفریط و خشونت متنفر بود، اما می گویند کمی مهربان و صمیمی بود و توانایی اداره کشوری به بزرگی ایران را نداشت. این گفته ممکن است درست باشد. اما نمی توان بدون در نظر گرفتن اینکه او رئیس دولتی بود که در شرایط سخت و پیچیده آن زمان قدرت بازی کردنش را نداشت، به درستی درباره او قضاوت کرد. به همین دلیل است که سابقه تسلط او کلمه «شکست» را در ذهن دارد.»
انتهای پیام/