بازگشت به گذشته ممکن نیست
این هدف با روش های جدید محقق نخواهد شد. زمانی که باورهای مردم دستخوش تغییرات اساسی شد. اما آیا دیگران مانند اصلاح طلبان یا اعتدال گرایان در نظام سیاسی قادر خواهند بود به تغییر نگرش ها و مطالبات مردم پاسخ دهند؟ سوال اصلی این است که با وجود سرعت تحولات اجتماعی، هنوز پاسخ روشنی دیده و شنیده نشده است.
آنچه مهمتر است این است که اثر از احتیاط ها، احتیاط ها و توصیه های همیشگی دور شده و همه ادعاهای کنشگری را لازم دانسته است که حرف بزند و راه را برای ایده های نو هموار کند. تمام آنچه از سوی فعالان راست، چپ و میانه گفته می شود مدت هاست که تازگی و کارایی خود را از دست داده است. اکنون باید از زمان حال صحبت کرد و پلی بین گذشته و آینده ساخت تا عموم مردم آن را بشناسند.
زمانی واژهها و اندیشههای جدیدی مانند آنچه «محمد خاتمی» در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ با نام «جامعه مدنی» مطرح کرد، در تاریخ انتخابات ایران مورد استقبال کم نظیری قرار گرفت. درک مردم از این اندیشه، اعتقاد به اصلاحات و تلاش برای استقرار آن در خدمت آشتی مردم بود. اما این ایده خیلی زود با دیوار مقاومت مخالفان خود روبرو شد. مخالفان ایده جدیدی به نام «عدالت متمرکز» را مطرح کردند. حامی اصلی این ایده محمود احمدی نژاد بود. تجربه تلخ دولت او در دو دوره ریاست جمهوری، حتی محافظه کارانی را که اکنون اصولگرا خوانده می شوند، ناامید کرد. در این میان محافظه کاران یا جریان راست دیروز با تغییر هیئت خود به «بنیادگرایان» که هیئت های زیادی در میان آنها دارد، سعی در برگرداندن وضعیت به سال های قبل از 1376 داشتند، اما تغییرات اجتماعی آنقدر قوی و سریع بود که حالا می توان گفت که او رقابت را از دو صنف دیگر حذف کرد و هشت سال بر سیستم مدیریت تکیه کرد. جنبش میانه رو در ششدنگ نه محافظه کار بود و نه اصلاح طلب. این جنبش با رویکردی عملگرایانه، ایدههای خود را در قالب اصلاح رویه سیاست خارجی و تغییر آن از رویکرد تجدیدنظرطلبانه در روابط خارجی به گفتگو و مشارکت ارائه کرد. رویکرد این جریان اصلاحات اقتصادی در مقایسه با اصلاحات در رویکرد سیاست خارجی بود. این موضوع باز هم مورد استقبال مردم قرار گرفت. اکنون مردم خسته از شعارهای گذشته که همچنان در بلاتکلیفی خود سرگردان هستند، به رویکرد عملگرایانه به عنوان امکان بازگشت به زندگی عادی و برون رفت از فقدان «اطمینان» در چشم انداز زندگی عمومی اعتقاد داشتند.
استقبال گرم از انتخابات 1392-1396 فرصت دیگری بود که مردم و نظام سیاسی به خود دادند. اما این امید به زودی با ناامیدی روبرو شد. این نگرانی در دو انتخابات آینده؛ یعنی ریاست جمهوری و مجلس یازدهم انعکاس احتیاط را دیدند. اکنون دولت و مجلس کنونی که حاصل تجربه سیاسی قبلی جامعه ایران است، در پایان کار خود با وضعیتی مشابه دولت ها و مجلس های گذشته مواجه شده اند. این در شرایطی است که فعالان رقیب به جز سرزنش یکدیگر، ایده و راهکار جدیدی برای جلب رضایت افکار عمومی ندارند. در واقع این نکته اصلی است که باعث شده تا افکار عمومی کمتر به رقابت های قبل از انتخابات مجلس دوازدهم توجه کنند.
شاید توتالیترها حضور اندک در انتخابات را ضامن موفقیت در کسب کرسی های قدرت بدانند اما تجربه دولت سیزدهم و مجلس کنونی نشان داده است که هیچ طرحی بدون حمایت و اعتماد مردم به نتیجه نمی رسد. . به خصوص زمانی که شرایط اقتصادی هر روز سخت تر می شود. توتالیترها همیشه می خواهند نشان دهند که همه می دانند “شمشیر قدرت” در دست چه کسانی است، اما اگر این شمشیر نتواند به خواسته های روزافزون مردم پاسخ دهد، چیزی جز هرج و مرج اجتماعی به دنبال نخواهد داشت.
برای دیگر جنبشهای سیاسی، از جمله اصلاحطلبان و اعتدالگرایان، اعتراض به محرومیت انتخاباتی برای تشویق مشارکت کافی نیست، مگر اینکه ایدهای جدید و جالب ارائه کنند. بحث این نیست که این یا آن نامزد به مجلس برود یا نه، این ایده یا ایده است که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کند. چالش درک زمان و شرایط در حال تغییر است که آن را از گذشته متفاوت می کند. لازم است همه طرف ها درک روشنی داشته باشند که بازگشت به گذشته غیرممکن است.