این بانو در خیابان به کودکان کار درس می‌دهد

می دانستم که به دلیل تصور عمومی در جامعه، کودکان کار مورد احترام قرار نمی گیرند و بنابراین برای آینده روشن آنها باید به آنها توجه، محبت و احساس ارزشمندی داد که در بقیه موارد نقش بسیار مهمی دارد. مهم بازی کن زندگی آنها برای اینکه خوب بمانیم، در مواجهه با چالش های زندگی خسته نشویم، به یک حس درونی قوی نیاز داریم. احساس می کردم که می توانم این حس را به دخترک در محل کار و خیابانی که همه از کنارش می گذرند بدهم.

به گزارش شیمیشی، مغازه آن دختر در مکانی کوچک، نزدیک مترویی در مرکز شهر، روی زمین پهن شده است. کنار آن دختر زن جوانی روی زمین نشسته بود و نگاه معصومانه دختر روی تخته سفیدی که در دستش بود باقی ماند. معلوم بود که آن زن به دختر درس می دهد.

کمک های زیادی از بچه ها دیدم، چه غذا، چه پول و چه لباس. اما این کمک بسیار متفاوت بود. کنجکاو شدم و نزدیک آن زن رفتم. دخترک از دیدن من کمی ترسید. دستم رو روی سرش گذاشتم و گفتم: – عزیزم حالت خوبه؟ نفسی کشید و گفت: – خوبم، خرید داری؟ یک جفت صندل خریدم و پرسیدم چه کار می کنی؟ گفت درس می خوانم. تشویقش کردم و بعد با زن جوان صحبت کردم.

الهام ارشادی متولد 1355، دارای مدرک لیسانس فیزیک اتمی از دانشگاه الزهرا (س)، مدرک دوم علوم فرقه ای از جامعه الزهرا (س) و در حال حاضر دانشجوی سال سوم روانشناسی بالینی در پیام است. نور است دانشگاه. وی چندین سال معلم ریاضی و فیزیک بوده و در مدارس خصوصی نیز معلم خصوصی بوده است. ارشدی در حال حاضر کارمند شرکت تامین مالی بانک ملت است. به گفته وی، زمانی که دید احساس مسئولیت بسیاری از شهروندان و کمک آنها به کودکان کار فقط شامل غذا، لباس و پول می شود، آموزش این دختر را آغاز کرد، بنابراین به دنبال چیزی گشت که ارزش بیشتری داشته باشد. وی بر این باور است که مردم بیش از نیازهای جسمی به نیازهای روحی نیاز دارند و بدون رسیدگی به این نیازها زندگی پر افتخاری نخواهند داشت. این شهروند می گوید من تا آنجا که می توانم برای نجات یک نفر احساس مسئولیت می کنم. اگر ما جای آنها نیستیم این اذن خداست و به لطف این شانس باید این عاشقان را ببریم. متن زیر حاصل گفتگوی خبرنگاران است روزنامه جوانان این کشور مسئول و محترم است.

دیدم به یه دختر شاغل درس میدی. احساس خوبی داشتم و مطمئنم هر شهروند دیگری که دیده اید و خواهید دید، این احساس مسئولیت و خوبی را خواهد داشت. اولین آموزش کی و برای چه کسی بود؟ جایی که؟
یک شب که از سر کار برمی گشتم، دیدم دختری در کنار خیابان بود، ستون فقراتش گشاد بود، اما داشت می خواند. با فکر کمک همیشگی در ذهنم رفتم و کنارش نشستم و بعد از احوالپرسی نامش را پرسیدم. اسمش پریناز بود. پرسیدم در چه کلاسی هستید و کلاس را دوست دارید؟ گفت بله کلاس اول هستم ولی خواندنم ضعیف است. این شروع انجمن من بود و در همان جلسه متوجه شدم که ما به ابزار نیاز داریم. در طول راه، یک تخته سفید کوچک و یک نشانگر خریدم. از فردا عصر درس را از کنار خیابان شروع می کنم.

تهرانی هستن؟
خیر، از استان خراسان شمالی برای یافتن کار به تهران آمدند و پدر خانواده به دلیل بی سوادی شغل مناسبی پیدا نکرد. آنها یک سال در خانه ای زندگی کردند و پس از گرفتن وام برای تربیت فرزند، خانه ای کوچک در منطقه راه آهن تهران اجاره کردند. این دو خواهر بخشی از باندهای کودکان کار هستند که از سر ناچاری و بیکاری برای امرار معاش کار می کنند. همه اقوامشان در شهر هستند.

چه انگیزه ای شما را برای این کار ترغیب کرد؟
احساس متقابل انسانیت، ارزش، عشق و احساس مسئولیت. می دانستم که به دلیل تصور عمومی در جامعه، کودکان کار مورد احترام قرار نمی گیرند و بنابراین برای آینده روشن آنها باید به آنها توجه، محبت و احساس ارزشمندی داد که در بقیه موارد نقش بسیار مهمی دارد. مهم بازی کن زندگی آنها بنابراین در حالی که بقیه کشور به آنها هدایا، غذا و لباس می دادند، به این فکر افتادم که در کنار طعم شیرین عشق، چیزی با ارزش تر از غذا به آنها بدهم. پس کنارش نشستم و تظاهر به او کردم و قدم به قدم به او یاد دادم تا بفهمد برای من عزیز و ارزشمند است. روی چیزهایی که او نیاز داشت تمرکز کردم، نه چیزهایی که فکر می کردم او نیاز دارد. او نیاز به توجه و آموزش داشت!
برای اینکه خوب بمانیم، در مواجهه با چالش های زندگی خسته نشویم، به یک حس درونی قوی نیاز داریم. احساس می کردم که می توانم این حس را به دخترک در محل کار و خیابانی که همه از کنارش می گذرند بدهم.

به چند کودک آموزش داده اید؟
یکی پریناز و دیگری خواهرش به نام پریوش که در طرف دیگر مربعی دارد. پریناز کلاس اول است، روزی که با او آشنا شدم، دیدم لغات کتابش را حفظ کرده است، اما چون حروف و صداها را خوب یاد نگرفته، نمی تواند بنویسد. با او روی حروف و صداها کار کردم. چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ چه خبر است؟ کودکان از طریق بازی و آهنگ بهتر یاد می گیرند. من هم مثل خیلی ها می خواستم به این دختر کوچولو بدون اینکه حرفی بزنم چیزی که می خواست بدهم، اما به عنوان پاداش تواضع و زحمت خودم به او دادم و برایش خیلی جالب بود. خواهر بزرگتر کلاس سوم است. او در ریاضیات مشکل داشت. من هم برای او همین کار را کردم. به لطف خدا و زحمات او، اکنون ریاضیاتش بسیار قوی تر شده است. او مشتاق است و در کلاس دوم شده است. وقتی انگیزه افراد درونی باشد، سرعت رشد آنها افزایش می یابد. سعی کردم به بچه ها انگیزه درونی بدهم.

الان وضعیت تحصیلیشون چطوره؟
خواهر کلاس اول به راحتی می تواند کلمات زیادی بنویسد و خواهر کلاس سوم جدول ضرب را با کارت و بازی تقویت کرده است.

واکنش خواهران به کار شما چگونه است؟
خیلی خوشحال بودند اما از اینکه کنارشان روی زمین نشستم و برایشان تابلو و نشانگر آوردم تعجب کردند.

حالا چرا هیئت؟ چرا دفتر نخریدید؟
می دانستم که بچه ها عاشق نوشتن روی تخته هستند، بنابراین یک تخته سفید کوچک به عنوان انگیزه برای آنها تهیه کردم. پریناز پس از یک صحبت کوچک گفت که دوست دارد در ساعات طولانی کار منتظر دوستش باشد. خدا را شکر می کنم که این ایده را در ذهن من قرار داد تا دوست خواهران باشم.

خاطره ای داری؟
چند شب پیش پریناز را دیدم که نقاشی زیبایی کشید و گفت شبی که با او بودم احساس خیلی خوبی داشت. او گفت که نمره اش بهتر شده است و از این پیشرفت کلی خوشحال است و صد تبریک از معلمش دریافت کرد.

آیا خانواده شما از این موضوع اطلاعی دارند؟ واکنش آنها چیست؟
خب البته در ابتدا مخالف بودند که من کنار خیابان بنشینم و درس بدهم اما سعی کردم دلیل کارم را برایشان توضیح دهم و گفتم تا جایی که می توانم مسئولیت پذیر باشم. انسان اگر ما جای آنها نیستیم این اذن خداست و به لطف این شانس باید این عاشقان را ببریم.

واکنش شهروندان چه بود؟
بیشترشان از دیدن من با بچه هایی که شب ها روی زمین درس می خوانند تعجب می کنند! یا می ایستند و سؤال می کنند یا دعای خیر می کنند و غذا یا پول می دهند و می روند.

آیا تا به حال دیده اید یا شنیده اید که یک کودک کار همان کار شما را انجام دهد؟
نه، باید بگویم که خودم این را نمی دانم. قبل از من قطعا افراد متواضع زیادی بودند که اینطور به اطرافیانشان اهمیت می دادند. من هم از آنها یاد گرفتم. از جمله شهدا و افراد بی نظیری چون ابراهیم هادی. این مهربانی کوچک به من چیزی نیست، لطف و کمک خداوند و الگوهای زیبای انسانی پیش روی من تسلی من بوده و هستند.

به نظر شما چند درصد از کودکان کار تحصیل کرده اند؟ موانع تحصیل آنها چیست؟
کودکان کار مشکلاتی دارند. از نگاه نادرست جامعه گرفته تا مجبور شدن در خیابان برای امرار معاش و بیکاری والدین. معمولا این کودکان فقط در جایی که کار می کنند می توانند درس بخوانند. البته در سرما و گرمای فصول، شرایط ناخوشایند است و باید تحمل کرد. در رابطه با این دو خواهر با سالن اجتماعات منطقه سنایی صحبت کردم تا اتاقی برای مطالعه ما بسازند که مورد استقبال مسئولان قرار گرفت اما مکانی که در اختیار ما گذاشتند به دلیل دوری از محل کار خواهران. در صورت فراهم شدن زمینه تحصیلی، بیش از نیمی از آنها علاقه مند به ادامه تحصیل هستند، زیرا بیکاری والدین و سختی زندگی را دیده و تجربه کرده اند. آنها می دانند که اگر تحصیلات و مهارت نداشته باشند، نمی توانند به آینده امیدوار باشند.

این بچه ها چه مهارت هایی دارند و در رابطه شما با آنها چرا کار می کنند؟
بچه ها با هم فرق دارند، بعضی ها به درس خواندن و بعضی ها به کار علاقه دارند. برای این دو خواهر درس برایشان خیلی مهم بود. برای والدین آنها نیز مهم است. آنها با پدرشان برای کار به خیابان می آیند، پدرشان از دور آنها را تماشا می کند. در صحبتی که با پدرش داشتم، او نگران تحصیل فرزندانش بود اما به دلیل شرایط سخت اقتصادی مجبور شد برای کسب درآمد از دخترانش کمک بخواهد. خود بچه ها خیلی مشتاق هستند که به پدرشان کمک کنند. آنها یک خانواده شش نفره هستند. سه دختر و یک پسر. مادرشان به دلیل داشتن فرزند کوچک خانه دار است. احساس مسئولیت را در حضور این دو خواهر دیدم.

پیشنهاد شما برای کودکان کار چیست؟ چه کسی و چه نهادی را مسئول آنها می دانید؟
مسئولیت همیشه بر عهده نهادها نیست، این نظر متقابل ماست. قبل از اینکه بتوانیم توسط عناوین شغلی مورد توجه قرار بگیریم، باید به عنوان یک شخص مورد توجه خداوند و فرشتگان قرار بگیریم. در برخی برنامه ها و بیانیه ها، کودکان کار به عنوان اعضای باندهای مافیایی معرفی شدند، بنابراین افکار عمومی از نزدیک شدن به این عزیزان هراس دارند. این دیدگاه اشتباه است و باید اصلاح شود. متاسفانه گاهی برای انجام یک کار خوب با هزاران پروتکل خودساخته و سختگیرانه پلیسی-امنیتی مواجه می شویم، اما این قوانین راه حل خیلی از کارها نیست! اگر ما به عنوان بخشی از جامعه نسبت به کودکان کار و خیابان احساس مسئولیت نکنیم، ممکن است فردا فرزندانمان را گرفتار کنیم. زیرا کودکان کار در محیطی بزرگ شدند که هرگز احساس احترام و احترام نداشتند. این می تواند آنها را ضد اجتماعی و جنایتکار کند. این کودکان در هر گذار بی دقت و بی دقتی سطحی از شرم و شکست را تجربه می کنند که برای روان آنها بسیار خطرناک است. شرم و حقارت کارکرد تغییر شخصیت از موافق به پرخاشگر را دارد و می تواند از فرشته شیطان بسازد! می گویند: دارو قبل از وقوع حادثه درست می شود. بنابراین برای نجات جامعه فردا از کودکان امروز شروع کنیم.

به نظر شما هر شهروندی در قبال این کودکان که یکی از مسائل اجتماعی است که می تواند آینده آنها را تضمین کند چه مسئولیتی دارد؟
هرکسی بنا به توانایی خود می تواند کارهای متنوع و مفیدی انجام دهد. اگر پدر این دختران شغل ثابت و مناسبی داشت، این بچه ها مجبور نبودند در خیابان کار کنند! من این امکان را ندارم اما قطعا افرادی هستند که می توانند برای پدر این دو خواهر شغل پیدا کنند. مشکل امکان جهل نیست، مشکل فرهنگ غلط است. به نظر می رسد هر کدام از ما به وجود و کار این افراد طوری نگاه می کنیم که انگار وجود ندارند و چه چیزی خطرناکتر از این.
متأسفانه نگاه پوپولیستی به مقوله کودکان کار و قرار گرفتن آنها در شهری و شهری، ناامنی و بی رحمی، شکاف بین ما و آنها را هر روز بیشتر کرده است. و مسئولانه

چه چیزی در مورد این نوع ظاهر تأثیرگذار است؟
سریال ها، اتفاقات اجتماعی، گاهی حرف های دروغ و مغرضانه باعث شده با تعصبات و قضاوت های ذهنی از آنها فاصله بگیریم و این دوری هر روز ناامنی بیشتری ایجاد می کند. از ماست که مربوط به ماست!

اخرین حرف
خدا را بسیار شکر می کنم که این کار بسیار کوچک را برای هم نوعانم در مسیر زندگی من قرار داد. خیلی خوشحالم که نتیجه کار را بعد از تدریس و دوستی و کمک به والدین این دو دختر می بینم. بچه ها در کلاس درس توسط معلم تشویق می شوند، بنابراین حس اعتماد به نفس پیدا می کنند و تلاششان برای پیشرفت دو چندان می شود. برای اینکه در جامعه پذیرفته شوند، اکنون باید با دوستان خود کارهای پست انجام دهند. آنها بر اساس توانایی های خود متوجه شدند که قدرت تغییر شرایط را دارند و این درس را برای همیشه به خاطر خواهند داشت. من فقط می خواستم بچه ها احساس ارزشمندی کنند و دیده شوند. باید به آنها یاد بدهم که با کار در مسیر درست می توانند با همان شرایط خانوادگی که دارند، خودشان را بهبود بخشند. فردی که عزت نفس دارد و برای خود ارزش قائل است تا پایان عمر از مسیر تلاش درست در زندگی منحرف نمی شود، زیرا خود را لایق بهترین ها می داند.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا