افول آمریکا و ظهور باخترمیانه

در مورد عنوان کلیشه ای اما جالب این یادداشت، ابتدا باید منظورم از افول آمریکا را روشن کنم. من از آن دسته افرادی نیستم که از قضا افول آمریکا را عذاب قریب الوقوع خود می بینم یا همان سرنوشتی را برای آمریکا که برای اتحاد جماهیر شوروی انجام داد را انتظار دارم. به همین ترتیب، آمریکا یک ابرقدرت رو به زوال نخواهد بود که در مسیر خود فرو می پاشد و ما از این به بعد آن را نادیده می گیریم.
در اینجا، افول آمریکا آشکارا به معنای کاهش کنترل، اراده و توانایی آن در امور بینالملل نسبت به دهه گذشته است. توجه داشته باشید که من از کلمه توانایی استفاده کردم نه قدرت. توانایی همان قدرت نیست، بلکه توانایی استفاده از آن است. به بیان ساده، این بدان معناست که ایالات متحده همچنان یک ابرقدرت محسوب می شود و با شاخص های نظامی، اقتصادی و فناوری، علیرغم اینکه از نزدیک ترین رقبای خود فاصله می گیرد، همچنان یک قدرت ژئوپلیتیکی مهیب باقی می ماند.
باید به خاطر داشته باشیم که آنچه آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ در تاریخ دشمنانشان را آزار میدهند، قدرت آنها نیست، بلکه نحوه استفاده از قدرتشان است. بنابراین، وقتی بپذیریم که کنترل، اراده و توانایی آمریکا در امور بینالملل کاهش یافته است، پویاییهای ناشی از آن را که کل جهان را تحت تأثیر قرار میدهد، تشخیص میدهیم. البته هنوز هم هستند محققانی که این عدم توانایی در استفاده از قدرت آمریکا را زیر سوال می برند، اما آنها به وضوح در اقلیت هستند.
با پرهیز از استدلالهای کسانی که بر خلاف جریان آب شنا میکنند و علل افول آمریکا را به معنای واقعی نادیده میگیرند، اکنون روشن میشود که زوال کنترل، اراده و توانایی آمریکا برای تأثیرگذاری بر امور جهانی، پیامدهای فاجعهباری برای سیاست جهانی داشته است. . تغییرات دوجانبه ناشی از ظهور قدرت های جدید، نظام بین المللی دوقطبی-چند قطبی را سازماندهی کرده است که به نظر می رسد بدون توجه به سرنوشت رقابت بین چین و ایالات متحده، برای چندین دهه آینده ادامه خواهد داشت.
این نظام بینالمللی که بر پایه دو ابرقدرت و چند ابرقدرت استوار است، بر اساس ایدههایی برگرفته از نظم جهانی قبلی که توسط ایالات متحده آمریکا و متحدانش پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، ساخته شده است و هنوز مشخص نیست که آیا نظام جدید جهانی سلسله مراتب مایل و قادر خواهد بود که ساختارها و استانداردهای قدیمی را حفظ کند و یا در نهایت به صورت مسالمت آمیز یا خشونت آمیز با از بین بردن آنها، مقررات و ارزش های جدیدی را وضع کند. آنچه ما نمی دانیم و آنچه در پیش است بسیار بیشتر از همه دانشی است که داریم.
به همین دلیل است که خردمندترین ناظران دائماً نسبت به دیدگاه های خوش بینانه یا بدبینانه از آینده هشدار می دهند. ماهیت ابهاماتی که در این راه انباشته شده و ما را احاطه کرده است، قضاوت قطعی در مورد امور حال و آینده را برای ما غیرممکن می کند، اما در عین حال از آنها بی نیاز نیستیم. رفتار چین در رویارویی با سایر مناطق و ملت ها و واکنش آمریکا به آن همچنان پرسش بزرگی در مقابل کشورهاست. برخی از مردم ایران امیدوارند چین به دلیل ریشه آسیایی و سابقه عدم تجاوز به کشورهای دوردست، به قدرتی بزرگتر از آمریکا و غرب تبدیل شود. این نگاه به خاستگاه فرهنگ استراتژیک تا آنجا پیش میرود که رفتار سلطهگرایانه قدرتهای غربی پس از قرن شانزدهم را با حضور ویژگیهای فرهنگی مسیحی، سفیدپوست و تمدنی جدید ملتهای غربی در مقایسه با کشورهای شرقی پیوند میدهد. ارزشهای نابالغ، نوعی کمتر دوستانه و عرفانی را نشان داده است.
از سوی دیگر، کسانی هستند که نه تنها این تفاوتهای فرهنگی را که اغلب ناشی از قضاوتهای مغرضانه است، در نظر میگیرند، بلکه حتی اگر درست باشند، آنها را برای پیشبینی رفتار آینده چین و دیگر قدرتهای نوظهور بیربط میدانند. از این منظر مداخله و گاه هژمونی قدرت های بزرگ در این جایگاه یک ضرورت است. آنها می خواهند مطمئن شوند که هیچ کس منافع تجاری و امنیتی آنها را در مناطق و کشورهای دیگر تهدید نکند، یا هیچ قدرت بزرگ دیگری به دنبال تسلط بر کشورها و سرزمین هایی نباشد که با تأمین منابع کلیدی ثروت یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک، در مقابل آنها بایستد. .
ممکن است برخی از ملت ها و تمدن ها اصول اخلاقی بالایی داشته باشند، اما نمی توانند مطمئن باشند که اگر رقبا و دشمنانشان به جایگاه بالایی برسند، همان رفتار اخلاقی و مدنی را خواهند داشت. تجربه غالب کشورها از دوران فاتحان در قرون گذشته، درس های به یاد ماندنی را برای آنها به جا گذاشته است و ساده ترین کار این است که قبل از اینکه دشمنان خود را با تکیه بر ستون قدرت جهانی امتحان کنید، اصول اخلاقی آنها را آزمایش کنید. شما باید اصول اخلاقی خود را به قیمت دستیابی به بالاترین سطح امنیت و جلوگیری از قدرت گرفتن دشمنان خود آزمایش کنید.
بنابراین، حتی کشوری که دارای بالاترین ارزشهای اخلاقی است، ممکن است به دلایل منطقی، همان اقداماتی را انجام دهد که کشورهایی با اصول اخلاقی و نوع دوستی پایینتر انجام میدهند (البته چنین تقسیمبندی بین جوامع اساساً صحیح است). این توضیحات لازم بود تا این تصور غلط باقی بماند که ظهور قدرت های آسیایی به ویژه چین به دلیل ویژگی های فرهنگی و پیشینه تاریخی آنها برای ما تهدیدی نیست.
امروز اسناد بیشتری داریم که نشان می دهد چین به طور فزاینده ای منافع خود را در مناطق اطراف ایران ابراز می کند. از تامین امنیت پروژه های تجاری و ارتباطی گرفته تا وابستگی بیشتر به منابع انرژی و در نهایت گشایش بازارهای جدید برای محصولات این کشور، چین بیش از دهه های گذشته به این حوزه ها علاقه مند شده است. چین تا به حال امیدوار بود که ایالات متحده مسئولیت امنیت این مناطق را بر عهده بگیرد.
به این ترتیب چین می تواند بدون متهم شدن به مداخله از مداخلات آمریکا بهره مند شود. با عقب نشینی آمریکا به معنایی که ذکر شد، پکن انگیزه بیشتری برای جلوگیری از ایجاد خلاء ژئوپلیتیکی در این مناطق خواهد داشت و مسئولیت بیشتری در قبال امنیت به عهده می گیرد. چنین رویکردی ممکن است به معنای آماده سازی مداخلات سیاسی و نظامی در کشورهای منطقه باشد. آنچه را که در گذشته با تسلط غرب در امور بین الملل، خاورمیانه نامیده می شد، در عصری که چین به سرعت در حال ظهور است، می توان آن را «غرب میانه» نامید.
در قرن بیستم، خاورمیانه از خلیج فارس تا شمال آفریقا به عنوان یک واحد ژئواستراتژیک یکپارچه تلقی می شد که به دلیل اینکه تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود و با وجود ویژگی های اقلیمی، زبانی و قومی متفاوت، با مشکلات بسیار مشابهی مواجه بود. . حتی پس از سقوط امپراتوری عثمانی، او باید تمام این قلمرو وسیع را تحت یک دسته قرار می داد. در معرفی این مجموعه وسیع و در زمانی که ناظر در چین است، غرب میانه به پکن اجازه می دهد تا میراث سیاسی و اقتصادی غرب در صد سال مداخله در این منطقه را در قالب یک منطقه ژئواستراتژیک یکپارچه ببیند که فرض می شود. نقش میانجی جغرافیایی بین چین و جهان اروپا و آفریقا را ایفا می کند.
دیر یا زود، چین باید با ایجاد پایگاه های نظامی، گسترش پایگاه های زمینی و دریایی یا با ارسال ناوگان جنگی متحرک خود به این منطقه از منافع اصلی خود محافظت کند و اطمینان حاصل کند که هیچ نیرویی در داخل یا خارج از منطقه وجود ندارد. کنترل کافی بر منابع و خروجی های خود نخواهد داشت. دلیلی وجود ندارد که چین کمتر از غرب به رژیم های سیاسی که با منافع اعلام شده آن دشمنی می کنند اهمیت دهد.
چین تا به امروز با ترویج قدرت نرم خود و ادعای این که برخلاف کشورهای غربی علاقه ای به دخالت در امور داخلی سایر کشورها ندارد، سعی در رفع ترس دیگران داشته است. اما در برخی مناطق مانند آسیای مرکزی احساسات علیه چین افزایش یافته و در خلیج فارس رقابت جدیدی بین چین و روسیه از یک سو و هند و آمریکا و برخی از متحدانشان از سوی دیگر آغاز شده است. . چین علیرغم اینکه در بحث ژئوپلیتیکی با آمریکا آشکارا در کنار ایران قرار دارد، تلاش کرده است تا از دیدگاه کشورهای منطقه مبنی بر ارتباط بی نظیر با تهران جلوگیری کند.
گسترش روابط با اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای کوچک خلیج فارس در راستای همین دیدگاه است و راهی برای گسترش نفوذ متوازن چین در خاورمیانه است. هنوز هم هستند کسانی در کشور ما که معتقدند سقوط آمریکا راه را برای سلطه طبیعی ایران در منطقه هموار می کند و وحشیانه تر، معتقدند چین تنها به دلیل حمایت از ایران در رویارویی با ایران مانع است. ایالات متحده . . دولت مانعی برای حاکمیت ایران در منطقه نخواهد بود. این مفروضات نادرست بر خلاف الگوی تاریخی است که قدرتهای بزرگ به دلیل ماهیت خود و بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی و هنجاری، به همان اندازه که پیشینیان خود نسبت به امنیت و منافع خود حساس هستند، و بنابراین تا آنجا که میتوانند نسبت به سایر ملل حساس هستند. بي تفاوت. مانند پیشینیان خود خودخواه باشید.
خیلی زود است که نگران ظهور خاورمیانه و چین جسور و مداخله گر در این منطقه باشیم، اما بدون آمادگی و اگر به فرضیاتی که تاریخ آن را تایید نمی کند، باور داشته باشیم، مرتکب اشتباهی خواهیم شد که باید تاوان آن را بپردازیم. . برای دهه ها
311311