یادگاری از سال های آتش و ایمان، از یونیفورم تا ایثار
شیمیشی/گلستان اولین باری که یونیفورم را پوشیدم حس شادی و خوشحالی وصف نشدنی در من به وجود آمد انگار می توانستم برای جهان مفید باشم و آینده ای روشن برای خود و هم میهنان رقم بزنم.

در جهان امروز که ما به دنبال لذت های زودگذر دنیوی هستیم در سال ۵۷ کسانی بودند که برای این آرامش و امنیت ما جان خود را معامله می کردند و دلخوشی آنان خشنودی پروردگار و آینده ای بهتر برای ما مسلمانان بود چیزی که امروزه به ندرت از آن یاد می کنیم.
انگیزه های حضور در جبهه از زبان یک رزمنده
عباس رمضان قربانی از رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مصاحبه با شیمیشی چنین بیان می کند: زمانی که من تصمیم به عضویت در سپاه گرفتم تنها انگیزه من دفاع از میهن و حق مردم سرزمینم بود و البته که این نوع نگرش را مدیون مرجع تقلید خود بودم که چنین تغییری در من ایجاد کرد. بعد از ثبت نام و حمایت های خانواده توانستم به لطف پروردگار در جبهه حضور پیدا کنم.
شوق خدمت احساسی ناب از پوشیدن لباس رزم
زمانی که من برای اولین بار یونیفورم سپاه پاسداران را بر تن کردم حس شادی و غرور و خوشحالی در من آمیخته شد گویی لباس من را جذب کرده بود حس اینکه می توانم در قالب این لباس به مردم میهنم خدمت کنم. این لباس سبزرنگ که نماد خرّمی و برکت است من را از خود بی خود می کرد.
روزهای طلایی خاطرات ماندگار از دوران جبهه
می توانم به جرئت بگویم که تمام دوران خدمت من به مردم میهنم از بهترین دوران و طلایی ترین زمان های زندگی من بود و هست؛ شب بیداری ها با دوستان پر انرژی (اکثراً در حدود ۲۰ سال سن داشتند) آن شوخی های دلنشین و عبادت های دسته جمعی همه و همه من را هر لحظه به شادترین انسان روی زمین تبدیل می کرد. واقعاً عجیب بود؛ هنگامی که عزیزانی را با بدن های زخمی روی تخت بیمارستان ملاقات می کردیم یا حتی زمانی که پیکر پاک شهدا را زیارت می کرد نه تنها از انگیزه ها کم نمی شد بلکه بیشتر و بیشتر هم می شد و این انگیزه بود که باعث حضور من و همه همرزمانم در آن خط مقدم شده بود.
به وضوح به یاد دارم که چند تن از دوستانم که به علت ضعف بدنی توانایی شرکت در جبهه را نداشتند صورت غمباری به خود گرفته بودند و از اعماق قلب خود آهی سوزناک سر می دادند. آری تمام آن جوانان که امید خانواده ای بودند برای جان فشانی در راه میهن لحظه شماری می کردند و همین امر می توانست کسی را که هیچ گاه دست به تفنگ نزده بود به یک سرباز ماهر تبدیل کند.
لحظات سخت پایان جنگ و وداع با یارانی تکرارنشدنی
در پایان دوره جنگ به واسطه افزایش قدرت دشمن در برخی مناطق مجبور به عقب نشینی شدیم و عزیزانی را از دست دادیم که در سخت ترین شرایط همانند کوهی پشت ما بودند. رفیقانی که هیچ چیز جز سعادت و خوشبختی دوستان نمی خواستند. تمام این ها قلب هر انسانی را به درد می آورد اما این که توانسته بودیم از خاک میهن دفاع کنیم خود برای ما مرهم درد بود و تا هنگامی که رهبر کبیر انقلاب دستور صلح را صادر کرد و ما با جان و دل پذیرفتیم مشخصاً این تصمیم به صلاح همه ما بود و هست.
پیامی برای نسل امروز
تمام این ها را گفتم که به این مطلب برسم؛ تمام افرادی که با شوق و اشتیاق جان خود را برای میهن پاک مان فدا کردند امروزه از ما انتظار دارند تا دست به دست هم دهیم و در مقابل ظلم و فساد ایستادگی کنیم دست مظلومی را بگیریم و به دنبال ترویج برادری و برابری باشیم چرا که این اعمال ماست که تا پایان مسیر ما را همراهی می کند.
انتهای پیام